برای اولین بار اینجا وام گرفتم. وام برای تسویه‌ی هزینه‌هایی که مدتی بود عقب افتاده بودن؛ می‌خواستم همه رو یه‌جا صاف کنم تا دیگه مدام سود روش نیاد. هر بار به عدد درشت وامم (که اتفاقاً خیلی هم راحت تصویب شد*) نگاه می‌کنم، یه اضطراب ملایم میاد سراغم. همیشه حس می‌کنم بابام، سیگار به لب، از اون دنیا داره ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

گاهی دلم حس های قشنگ و عمیق میخواد. حتی اگ غم انگیز باشه. مثلا پروفایل یه دوست قدیمی رو میدیدم که نمیتونستم بهش بگم چقدر قشنگ شده چون دیگه دوستیمون مثل قبل نبود. یکی دوبار تلاش کردم زنده اش کنم، نشد؛ تنهایی نتونستم. حالا اون آدم و دوست دارم اما پذیرفتم اون آدم مربوط به گذشته اس. مثل یه یادگاری از دو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بعد از مدت‌ها دوباره نشانی ازش دیدم. البته اون هستش، منم که نیستم. خب امروز یک جایی، یک پستی ازم لایک کرد. دیدن اسمش روی گوشی حس عجیبی بهم میده اونم وقتی که تمام‌ جاهای ممکن دسترسی‌ش رو بسته‌م. وضعیت جوری داره پیش میره انگار که من خوشحالم از نبودنش و سنگدلم. این جور نیست حقیقتاً من فقط دوست ندارم دو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیشب در جمعی بودیم. دیر شده بود. همسرم رو صدا زدم بریم. گفت: بذار جمله محمدآقا تموم بشه. رفتم برگشتم دیدم هنوز دارند ادامه میدن. گفتم: عزیزم بسه! ما میاییم پیش دوستات بلکه مغزت استراحت کنه، همش کار! کار! کار! همینه همش خسته‌ای. گفت: محمدآقا اتفاقا داره میگه زود برگرد خونه. وگرنه شهید نمیشی. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دختر پادشاه فعال فرهنگی است. زیبا و رعنا و تحصیل کرده و پولدار هم هست. خیلی‌ها می‌خواهندش. چند وقتی است برایش خواستگار آمده. پادشاه هم از روش سنتی  مسابقه گذاشتن بین دامادهای احتمالی دست برداشته. این یکی را گذاشته خود دختر انتخاب کند. شاهدخت مصاحبه برگزار می‌کند . از طریق "پرس لاین". خیلی ها توی شای ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

زهرای بابا سلام بالاخره فرصت و حالی دست داد برایت بنویسم. اگر چه بایدجمعه گذشته می نوشتم اما آن روز در کش و قوس سفر و مسیر طولانی برگشت به تهران بودم. همان طور که احتمالا از این دنیا خبردار شده ای بالاخره بعد یک سال سخت که دو تا از بهترین های خانواده را از دست دادیم یکی از پسر عموهایت ازدواج کرد و ر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دلتنگی در من بیداد میکند تو در چه حالی؟ فکرت یکدم رهایم نمیکند تو در چه حالی؟ بند بند وجودم در طلبت در هم میشکند تو در چه حالی؟ من غرق در توام تو در چه حالی؟ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

مسافرت چهار روزه بالاخره تموم شد و اولین تجربه و خاطره ی مسافرت شمال و دریا و جنگل ساخته شد حالا با تنی خسته و انبوهی لباس که بخاطرشون دو بار لباسشویی کوچیک بیچاره ام رو روشن کردم و هنوز فردا هم باید به کار بگیرمش برق ها خاموش و زیر پتو به استقبال خواب میرم اینم شد خاطره... پ.ن. ولی خودمونیما شمالیا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من اصلا عادت ندارم همسرم بره تو غار خودش. قبلا‌ها وقتی ساکت میشد همیشه می‌پرسیدم: به چی فکر می‌کنی؟ ولی دیشب و پریشب انقدر خسته و دردآلود بودم، نپرسیدم. ساعت ۱۱ شب نشست پشت میز آشپزخونه و شروع کرد به تخمه شکستن تو اون سکوت غنیمتی. داشتم سووشون سیمین رو می‌خوندم. یه مدت تحمل کردم. دست آخر تحملم تموم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خدا به آدم‌ها نعمت زیاد میده. خیلی بیشتر از استحقاقشون. و آدم‌ها هرگز به اندازه نعمت‌هاشون کار نمی‌کنند. همیشه غم و غصه و غرغرهاشون به راهه. در مورد من هم، مثل همه بنده‌هاش، خدا کم بهم نعمت نداده. خیلی بیشتر از استحقاقم. حالا می‌خوام بنویسم و تهش غرنوشت میشه. سه‌شنبه که ماجرای باز کردن لوله ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید