سه روزه طپش قلب غیرعادی دارم. رییسم تو ساعات غیرکاری بهم زنگ میزنه، وویس میفرسته یا پیام میده و چون آدم هولی هم هست حس بدی بهم میده. نیاز دارم ساعت کاریم که تموم میشه با کار در ارتباط نباشم که روانم استراحت کنه. اما این آدم حتی برای کار غیرضروری هم اون ساعت مزاحمم میشه. جواب. نمیدم بهش برمیخوره و دع ...
دیگه گمونم باید چند سالی منتظر بمونم همه رفتنیا برن، بعد من و ماهایی که موندیم از بین خودمون انتخابمون رو بکنیم. ...
این چند روز دختر خانهداری شدهبودم. این از من بعید است. من هیج وقت از خانهداری خوشم نمیآمده است. یخچال را تمیز کردم. آشپزخانه را تکاندم و شستم و حتی کل خانه را جارو زدم. اتاقم را تماماً جمع کردم. هر گاه به این درجه از جمع کردن میرسم از یک محله دلتنگی عبور میکنم. انگار با تمیز کردن، خودم را هم تم ...
موقعیت: در حال گذر از برههی حساس " خب الآن چه غلطی کنم با این زندگی". ...
خوشحال نیستم. امروز حس کردم آدمها باز دارن حرومم میکنن. من یبار حروم شدم توسط الف. عشقمو، وقتمو، جونترین ورژنمو به فنا داد. امروز وقتی ساعت کاریم تموم شده بود زیادی درگیر کار شدم. مدام تماس،... حس کردم زیاد ازم استفاده کردن بدون اینکه قدرم و بدونن. چ خواست بعد از کارم برم پیشش. رفتم و بیشتر راحتی او ...
موفق شدم نروم. با میم و برادرم و خواهرهای میم و پسرهام و خواهرشون نرفتم. اما از همان اول که گفتم نمی روم همکارهام گفتند تو میری، زینت خانوم هم توی آشپزخونه که بهش خبر دادم نمی رم گفت تو میری....یکی دیگه هم توی درونیتام می گفت تو میری برای اینکه به همه شون ثابت کنم چقدر روشنفکرم و چقدر جوگیر بشو نیس ...
1.نفس علاقه زیادی به آب بازی یا به قول خودش آبوسی داره.تا اسم حمام میاد با خوشحالی میپره پشت در و تلاش میکنه لباساشو دربیاره! حتی وقتی تو صحبتای روزانه اسم حمام میاد، مثلا دارم به نهال یا نبات میگم امروز باید برین، این سریع میپره جلو در حمام لخت میشه♀ بچه ها قبلا نوبتی میبردنش الان کسی زیر بارش نمی ...
یک هفته نبودنم را بسیار دوست داشتم. نبودنم را به خودم یادآور شدم. مهمترین چیزی که در این هفته فهمیدم این است که آدمی باید روابط بسازد و خودش را در یک رابطه محدود نسازد. تولدم را دوست داشتم و راستش فکر میکردم حالا که از یک رابطه دوست داشتنی بیرون آمدهام شاید تولدم کمی برایم غمانگیز باشد. این گونه ...
در کاظمین، کاروان کوچیک ما، به کاروان اربعین بزرگِ دوستامون، ملحق شد. تو کاروان دوستانمون، نوجوان زیاد داریم. کودک هم همینطور. بچههای این کاروان، هر سال که از سفر اربعین برمیگردند، برای سفر سال بعدشون، برای بزرگترهاشون خط و نشون میکشند. که نکنه سال دیگه اربعین نبرنشون. بعضیهاشون کوله اربعینشون ...
صورتمو شستم و مسواکمو زدم ، غذای فردا رو تو یخچال گذاشتم و ظرفا هم شسته شده تو آبچکونه یه هلو شستم کنارم آماده گذاشتم گوشیم شارژ کردم و شمع و کبریت هم دم دستم گذاشتم نور خونه رو کم کردم و رادیو آوا زدم و منتظرم طبق برنامه برق بره ولی مثل اینکه نمیره صدای موتور ، صدای بچه ها از بیرون میاد حالا که برق ...