ذهنم پر از حرفه ولی نمیدونم از کجا شروع کنم شاید بهتر باشه از اون دیواری که گفتی میدونم رو سرم آوار میشه ولی زیرش وایسادم اول بنویسم، راستشو بخوای آره میدونم که دیر یا زود آوار میشه رو سرم میدونم که به باد تکیه کردم میدونم که جمع ما تا همیشه محاله ولی یه چیزی هم میدونم که دونستن محدود به زمان حاله م ...
و تو باز پیدات شد و من در اوج ناراحتی بازم نتونستم برنجونمت نتوستم باهات بد باشم نتونستم بگم نباش نتونستم نگم دوست ندارم ، متاسفانه بازم نتونستم ...
از آخرین باری که صحبت کردیم بیشتر از ده روز میگذره و من کم کم دارم فکر میکنم که رفتی ولی اینبار بدون خدافظی باشه برو ولی یادته که چی بهت گفتم اینبار اگه بری یه جوری میرم که انگار اصلا از اولش نبودم خلاصه که تا الان نیومدی دیگه نیا اینجا کسی منتظرت نیست دلتنگ چرا ولی منتظر نه برو به سلامت ...
قشنگتر میشد اگه هر روز صبح چشمام رو به چشمات باز میشد ...
درسته که من امروز من نبودم ولی توام توئه همیشه نبودی امروز که دلم میخواست بفهمی حالم خوب نیست نفهمیدیم مثل همیشه قلبمو لمس نکردی برعکس همیشه فکرمو نخوندی نفهمیدی چقدر پرم از همه چیز و چقدر خوب نیستم راستش امروز محتاج عاشقانه شدنت بودم محتاج این بودم که بهم بگی من خوبم من کافیم ولی برعکس امروز ازم ای ...
من یه غلطی کردم گفتم همین که یک هفته، ۱۰ روز یکبار زنگ بزنی برام کافیه توئه نامرد خودت دلت تنگ نمیشه؟؟ یا میخوای من صدام در بیاد بگی دیدی گفتم نمیتونی به این حد بودنم راضی باشی؟ در هر صورت مارا به چنین سنگدلی شما هیچ خبر نبود جناب عشق ...
1404/04/03 دیشب زنگ زد ساعت ۲۰:۳۳ و من بودمو لرزه تمام وجودم، من بودمو عشقی که با تمام تلاشم واسه پنهان کردنش دوباره عیان شد من بودمو قلبی که فریاد دوست دارمش گوش دنیارو کر کرده بود و چقدررر سخت بود که جواب بدمو سرد باشم جواب بدمو جوری باشم که ناراحتم از تماسش برای همینم جواب دادمو خیلی معمولی جواب ...
نباید جنگ می شد! من هنوز تو را به آغوش نفشرده ام، نبوسیده ام، در آغوشت نگریسته ام، نخوابیده ام، آرام نشده ام! نباید جنگ می شد ما هنوز آرزوهای محقق نشده ی بسیاری داشتیم و زیاد دویده بودیم و زیاد جنگیده بودیم تا به اینجای راه برسیم و جنگ، رنج نابهنگامی بود! لطفا از خودت و از دست ها و نگاه و بوسه ها و ...
۱۴/۲/۱۴۰۴ یه تماس و یه خدافظی برای همیشه همین همینقدر ساده تمومش کردی و با خودت نگفتی اون طرف خط یه دل هست که با شنیدن حرفت میمیره من بهت گفته بودم تحمل نبودتو ندارم زخم دلمو بهت نشون دادم و دردم از اینه که تو دوباره درست زخمتو زدی همون جای قبلی و فقط سوالم اینه چرا؟ چیکارت کردم که انقدر آزارم دادی؟ ...
برای تمام وقتایی که بدون اینکه گفته باشم حالم بده فهمیدی چقدر خوب نیستمو کنارم بودی ازت ممنونم برای اون جون دلمی که گفتیو کل خستگیای روزم از تنم رفت ازت ممنونم برای اون جمله کره خر منم دلم برات تنگ شده ای که گفتیو گریم تبدیل به یک لبخند عمیق شد ازت ممنونم برای وقتایی که سرت تو کار و سیستمه و با اون ...