تو را در جنگ، در فلاکت، در ترس، آن روزها که آب نبود و برق نبود و رحم نبود و انسان انسان را می‌درید، تو را در روزهایی که پوچ‌ترین واژه امید بود و لجن‌ترین حس عشق و قرن‌ها بود که دلم هیچ چیز نخواسته بود، آبستن شدم. شاید تو، همان یگانه ناجی باشی که برای همیشه بشر را نیست می‌کند از زمین.       ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

  زنِ چاقِ نفرت‌انگیز روی چهارپایه نشسته بود. با دستِ پف کرده که ناخن‌های کج و خون افتاده داشت چنگال را در ظرف ماکارونی می‌پیچاند و در دهانش می‌چپاند. لبخند هم می‌زد گاهی. دوست داشت خیال کند کسی بوی تنش و صداهای توی سرش و غمِ چشم‌هایش را نمی‌شنود. دوست داشت خیال کند هیچ چشمی او را اینطور ندیده. دوست ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

  دلت که حلوا بخواهد بلند می‌شوی می‌پزی لابد. یا نه، می‌نشینی زار می‌زنی. سرت که شروع کرد به جیغ کشیدن از درد، می‌روی فیلم ببینی تا گریه گم شود و با اولین سکانس، زار می‌زنی. هق‌هق‌کنان و فین‌فین‌کنان تا ته فیلم می‌روی چون چشم‌هایت دارند تلاش می‌کنند از حدقه دربیایند و اینجور نمی‌شود کتاب خواند و برو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

  خورشید معتقده باید سه تا خدا وجود داشته باشه. یکی خدای ما، یکی خدای خدای ما، یکی هم خدای خدای خدای ما. که اگه به اولی گفتیم به ما چرخ و فلک بده و نداشت، بره به خداش بگه که بهش بده و اون بده به ما. حتی اون هم فهمیده که برای این همه مصیبت یه دونه خدا کافی نیست.   ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

  کاش جایی بودم که نوشتن شغل بود. می‌شد خزعبلاتی که ترشح می‌کنی را تبدیل به پولی کنی که باعث شود یکی جلویت پلو فسنجان بگذارد که کوفت کنی، یا نوش جان کنی، یا هر چه؛ برای آن یکی چه فرقی می‌کند تا وقتی بتوانی پولش را بدهی؟   ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

  گفتم کاری ندارد. خودم را می‌زنم به خواب باز هم. نمی‌شنوم که نوبهار آمد و شد باز دل من دیوونه... نمی‌بینم که شاخه‌ها سفید و صورتی می‌شوند. تقویم را ورق نمی‌زنم. کاری ندارد. خیال می‌کنم هنور برف‌ها آب نشده که از سینه‌کشِ کوه بتازی با اسبی، پرایدی، چیزی و برسی به خانه‌ام و منِ با لبخند به انتظار ایست ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

  نه اینکه فیلم خوبی باشد فقط زیر گل درشتی‌های لوس همیشگی حقیقتی جریان داشت که خیلی‌ها زندگی‌‌اش کرده‌اند و از قضا آن‌ها همان‌ها بودند که اصلا فیلم را ندیده‌‌اند چون زندگی گُه‌تر از این است که ای بابا برویم سینما یا دانلود کنیم یا چی؟ تمام ریشه و تنه و شاخ و برگ را موریانه خورده باشد، روزها در تقلا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید