میدانید، همیشه ما بزرگترها فکر میکنیم ما باید الگوی کوچکترها باشیم، ولی گاهی موقع، ماییم و یک نصیحت دخترانه، آره، بدون تعارف، نصیحت دخترانه.یک مشکل جزئی در ویرگول پیش اومده. دیشب، حقیقتش دیشب یک پست نوشتم، بعدش پاک کردم. تازه یک لایک هم خورده بود. میدانید وقتی در اینجور فضاها گفتوگو و تعامل نوش ...
به کانالهایی که در مورد نوستالوژی و قدیم مطلب میذاره خیلی علاقه دارم. تو خیلی از پیامرسانها دنبالشون میکنم. حقیقش چند روز پیش دیدم مقداری پول دهه شصت و هفتادی به اشتراک گذاشته.وحالا این درشت ترین اسکناس امروز ۲۰۰ برابر اسکناس درشت آن سال ها که ۱۰۰۰ هزار تومنی بودحقیقتش از خریدهای یک تومانی، دو ...
مصلحت چیزی عجیب است که دست وپای رویا وآرزوها را می بندد وگرنه هرانسان آرزو داشت دوبال داشتدکه چون پرنده ای بر آسمان پرواز می کرد .گاهی باید همه چیز را حاشا کنی، حتی اگر تماشا کرده باشی.گاهی باید خود را پنهان کنی، حتی اگر میان خروارها خاک، طلای وجودت را پیدا کرده باشی.گاهی باید به دوردستها نظر بیفکن ...
دیشب شب قشنگی بود واسم. گاهی خیلی چیزها رو یادم میره. مثل اینکه من هرچقدر هم طرف مقابلم رو کنترل کنم، نمیتونم مانع از خیانتش بشم. که اگه خیانت هم کرد میتونم از زندگیش برم. یا بعضی چیزها که از ذهنم و دنیام حذف میکنم و یه دنیای خیالی باشکوه میسازم که شکننده تر از شیشه است. من خیانت، جدایی، رنج، مرگ، د ...
ظهر که متن قبلی را نوشتم درون ماشین بودم یه سمت کلینیک فوق تخصصی چشم. از صبح بیدار بودم ولی برایم قابل تصور نبود این یکی را روی دوشم حمل کنم. من از عینک بیزارم و دلم نمیخواست عینک بزنم و از طرفی نامه مرخصی! بماند کیست عزیز را هم نادیده گرفتم. فعلا قصد دارم مریم مقدس باشم. بالاخره دنیا به مریم مقدس ه ...
بعضی وقتها افرادی پیدا می شوند که جنبه یک پست یک کامنت راندارند این اصلا مهم نیست که آنها ناراحت شوند مهم آن زمانی است که برای نوشتن راجع چنین افرادی هزینه می کنی وقت به این با ارزشی را نباید خرج بیهودگی کرد وقت باید خرج زندگی کرد شاید از گوسفند نوشتن از طنزهایی که آخرش بی محتواست زیباتر است خودم چن ...
1.میگن برای اینکه کار انجام بشه و انگیزه داشته باشید هدف هاتون رو تقسیم کنید به کارهای کوچیکتر و انجام شدنی.چون سنگ بزرگ علامت نزدنه معمولا.من اول شهریور اومدم یه لیست ۸۰ موردی نوشتم از کارهای خیلی ریزی که همشون کنار هم میشن یه کار بزرگ (برای خودم) اوایل خوب پیش نمیرفت.حتی بعضی روزها یه مورد هم تیک ...
من که به شانس اعتقاد ندارم بیشتر به دنیای علت ومعلول و اسبا ب ومسببات معتقدم شما چی ؟میدانید، بعضی وقتها حسابوکتابهای انسان مثل چشم برهمزدنی به هم میخورند. وقتی داری با خودت فکر میکنی فردا چه کنم، باید در نظر بگیری در دنیای احتمالات زندگی میکنی، نه در دنیای قطعیات.کمی باید حساب کنی؛ در شطرن ...
امروز، حتی با آن که به پایان نرسیده است، خسته و ناراحتم. از ۸ صبح تا ۹:۳۰ با سلسله خبرهایی روبرو شدم که انرژیام را به یغما برد. اول از همه صبح زود اداره پیامک داد: که همکاری ما با شما برای مرخصی مشروط به انجام عمل است. این یعنی باید بروم دنبال نامه عمل. یک داستان طولانی دیگر تمام تلاشم را میکنم ...
نوشتنم فقط عبور دادن عابر پیاده ذهنم از روی خیابان کاغذ است. من در ذهنم چیزهایی میگذرد، ولی قبلا میگذشت، محلش نمیدادم. امروز آنها واژه میشوند، کاغذ را فرش میکنند؛ فرشی که رنگهایش خیلی وقتها یکنواخت است، بعضی وقتها رنگارنگ.ذهنم بذری را که در خانه گِلی انبارخانه خود نگه میداشت، در مزرعه کوچک ...