دوم دبستان که بودم، یک کتاب هری پاتر هدیه گرفتم (تالار اسرار که ترجمه‌ای از پرتو اشراق بود) و این کتاب، ورود من به دنیای جادو بود. قبلش را نمی‌دانم. قبلش نیز احتمالاً لحظه‌ها و داستان‌هایی بوده؛ اما آن‌ها را چندان واضح به یاد ندارم. بعدش هانس کریستین اندرسن اضافه شد و سپس برادران گریم. […] نوشته سه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دعوت شدن به عروسی دوستم بهترین خبری بود که میشد شنید واقعا واقعا واقعا به همچین چیزی نیاز داشتم من امشب خوشحااااالم :)) ... انگار همین دیروز بود تو اتاق ۱۰۹ با هم مینشستیم چایی میخوردیم حالا باید دونه دونه تو لباس عروس ببینمشون ، چه زود میگذره... پ.ن. معین پاشو بریم ترمه و اطلس بیاریم:) ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

میوه فروشی ها جوری پر شده از کلم های رنگی ، گل کلم ، هویج و بادمجون و... که دلم میخواست مثل این خانمای کد بانو که از هر انگشتشون یه هنر میریزه بلد بودم میخریدم و ترشی میریختم ولی خب بلد نیستم:) ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

آهنگ و گوش دادم و بهم ریختم. سرکار هم تحت فشار بودم. خواستم یکم ازش فاصله بگیرم. گفت بعد از کار میاد دنبالم. چون دلم واسش تنگ شده بود قبول کردم. اول داشت قلدری می‌کرد که اعصابش نمی‌کشه برا یه موضوع هربار دلخوری پیش بیاد. بعد یواش یواش لحنش عوض شد. حرفهایی و زد که دلم میخواست بشنوم‌. شب هم خونه نرفتم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

به روانپزشکم پیام دادم و گفتم: من خوبم. نظرت چیه قرص خوابم رو نصف کنیم؟ خیلی جدی نوشت: دز رو اصلا تغییر ندید. رسما گفت زر نزن: ))) قلبم ترک برداشت. مرد من خوبم دیگه، بیا قرص رو کم کن. حالا مشکل انچنانی هم ندارم باهاش ولی دزش کم شه فکر کنم خوابم کمتر بشه. هر چند با توجه به تجربه پارسال و بالا ربتن اض ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

گوشه ی خونه کنار دیوار تکیه زده به بالشت ،منتظر خنک شدن محتویات لیوان و از گوشه ی پنجره خیره به روشنی لامپ اون سمت دیوار ،به این فکر میکنم که چند ماهه نتونستم ریزش قطرات بارون رو تو نورش ببینم از پاییز امسال فقط بلندی شبهاش بهمون رسید بوی لپه های هنوز نپخته توی خونه پیچیده ، برای ناهار فردا احتمالا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز خیلی نازکم و شبیه یک بال پروانه شدم‌. نازک،شفاف و شکننده. هر لحظه ممکنه بزنم زیر گریه و درد صبح هم از نظر جسمانی خیلی خسته‌م کرد. ظهرا این چند وقت نمیخوابیدم یا حدود ساعت ۵ اینورا نیم ساعتی دراز میکشیدم اما الان زیر پتوام‌. خسته‌ام و دلنازک. خیلی مسخره دلم برای آقای ح هم تنگ شد‌. نمیدونم تنگ ش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

صبح ساعت هفت با حالت تهوع و دردهای مبهم بیدار شدم. متوجه شدم پریود می‌خوام بشم و خب شدم. به قدری حالت تهوع و درداش شدید بود که احساس می‌کردم حتی توانایی خوردن قرص هم ندارم. ماه پیش هیچ دردی نداشتم و یادم رفته بود گاهی می‌تونه اینجور به آدم حمله کنه. چقدر همچین دوره‌ای که نمی تونی حدس بزنی چطور پیش خ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

نمیدونم از چی میخوام بگم، بیشتر دلم حرف زدن میخواست. دارم سعی می‌کنم خوب پیش برم، فکر نکنم موفق بوده‌ام. تلاش میکنم ولی بیشتر باید بشه. چقدر دلم برای یک چیزی خارج از این ریتم تنگ شده. یک چیزی که ریتم روزهامو عوض کنه. بهترین کار این روزهام اینه که گوشی رو تو اتاق مطالعه‌م نمیبرم و شبا حدود ساعت یازده ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیروز بهش گفتم میشه پیامات و با اون آدم ببینم؟ بهم نشون داد. یدونه آهنگ بود بدون جواب و بالاتر یه سری پیام مربوط به اوایل تیر. خواسته بود باهاش حرف بزنه و اون خانمه نخواسته بود. جوری که قبلا در این مورد صحبت می‌کرد برعکس بود که دختره سمتش میاد و بازیش میده و چ داره دوری میکنه. شدیدا نسبت بهش حساسه. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید