تو نه غمی ببارمت نه نامه ای بخوانمت نه اینکه دوست بدانمت بگو که هستی؟! ...
بهمن_اسفند ۱۴۰۲ که رفتیم زیارت عتبات؛ وقتی برگشتیم؛ دیدم مامانم فرشهای خونهمون رو داده قالیشویی و با خانم کمکیاش، یک یا دو یا چند روزی مشغول تمیزکاری خونهمون بودند. منتها به گفته خودشون، خونهام تمیز بود. ولی خب خیلی جاها هم اثر زحماتشون مشهود بود. از چهارشنبه قبل که فرشها رو دادیم قالیشویی، ...
من نمیفهمم اینی که توی سرم جا خوش کرده مغز من است یا مغز دشمن من؟ نشد ما یک کاری بخواهیم بکنیم و این تکه گوشت در هم پیچیده ساز مخالف نزند. میخواهی عادت جدید بسازی مقاومت میکند. میخواهی عادت قبلی را ترک کنی، راه نمیدهد. میخواهی بخوابی، خفاش شب میشود. میخواهی بیدار بمانی، هوس خواب اصحاب کهف میک ...
درسته که من امروز من نبودم ولی توام توئه همیشه نبودی امروز که دلم میخواست بفهمی حالم خوب نیست نفهمیدیم مثل همیشه قلبمو لمس نکردی برعکس همیشه فکرمو نخوندی نفهمیدی چقدر پرم از همه چیز و چقدر خوب نیستم راستش امروز محتاج عاشقانه شدنت بودم محتاج این بودم که بهم بگی من خوبم من کافیم ولی برعکس امروز ازم ای ...
سلام ... به زودی برمیگردم ...😄 ...
بسم الله الرحمن الرحیم امروز دوس داشتم با نام خدا شروع کنم، فردا ممکنه با نام شما دیروز زنگ زدم میم بیاد دنبالم امروز اتوبوس واحد... (وای خاک به سرم کرایه اتوبوس ندارم.....) دیگه از عشق مادر فرزندی ریشه دار تر نداریم که، با اینحال چن روزه دختر کوچولوی داداشم جای پسر کوچولوی خودمو گرفته تو قلبم اون ...
احتمال داره از طرف شرکت برم ماموریت به یه کشور اروپایی. همین که این احتمال هست که برم، خوشحالم میکنه. امروز اول صبح یه خانم پررو و عصبانی بیخخودی طلبکارم بود. از اون لحظه خشمم بالا اومد. کلا وقتی خشمم یکم بالا میاد، با اعتماد بنفس تر، محکم تر و کارآمدترم. کم کم دارم فکر میکنم دوشخصیتی ام. یه شخصیت ف ...
چرا کسی جایی که باید حرف نمیزند. حرف بزنید بابا جان من. یک چیزی بگویید. اصلا بیایید بگویید اینقدر چرند نگو. بیایید بگویید قبل از حرف زدن دو دقیقه فکر کن. بیایید دهن کج کنید، ادایم را دربیاورید و بگویید: چیرا کیسی حیرف نیمیزنه!! اما یک چیزی بگویید آخر. بیایید گفت و گو کنیم. من بگویم، تو بشنوی. تو جو ...
خب وقتی سه سالم بود، ما رفتیم بوسنی هرزگوین. ولی مامانم یادش میره با خودش کتاب ببره. این بود که اون سالها هرچی داستان تعریف میکرد، از خودش میگفت. قصه حضرت سلیمان و بلقیس مامانم، هنوزم توی ذهنم یک فیلم زنده و رنگی و پرتحرکه. اونم من که اون سالها عاشق باربی و پرنسسها بودم :) بعدها که بهش گفتم، یا ...
فرق بین «غرور» با «باور داشتن خود» چیست؟ (۲۰ نمره)! ...