امروز رسما نتیجه اون جلسه ای که چند روز قبل تر در موردش پست گذاشتم اعلام شد و همونطور که گفتم خدا رو شکر دقیقا همون چیزی شد که خودم میخواستم، بهشون گفتم که برای یکی از اون خانوما که گفتم همسن خودم بود و اون یکی خانومه که گفتم 27-28 ساله بود ، هدیه تهیه کنن ، چون خیلی ساپورتم کردن توی مسیر جلسه و اون ...
تو خیلی جدی بودی. من سر به هوا تو به رسیدن فکر می کردی من از منظره های مسیر مدهوش بودم تو هی می نوشتی مشقاتو و هی توی خونه یا راه مدرسه خطشون میزدی و به آقا می گفتی: "ببخشید مشقامو ننوشتم" بعد دستتو دراز می کردی تا ترکه بزنه کف دستت من یه خط در میون توی راه مدرسه از روی خط خورده های تو می نوشتم و ...
«ارزش خودت را به نگاه آدم ها گره نزن! اگه ارزش شما نزد خودتان به این بستگی دارد که دیگران چقدر برای شما ارزش قائل می شوند، به احتمال زیاد جزو آن دسته از افراد هستید که تمام زندگیشان را وقف راضی نگه داشتن دیگران میکنند. نکات خوب و بد انتقادات دیگران را مد نظر قرار دهید، اما هیچ گاه اجازه ندهید ارزش ش ...
زهرای بابا سلام باز هم یک ماه دیگر گذشت. این روزها مصادف با ماه رمضان است و پخش برنامه زندگی پس از زندگی. این بار کسی از مرگش صحبت می کرد که در سه سالگی این اتفاق برایش افتاده بود. چه خوب همه چیز یادش مانده بود و چه خوب از فرشته نگهبانش می گفت و شهر بازی که قرار بود انجا برود. مجری هم سعی داشت امثال ...
اگر بخوام یه کم از خودم بگم باید بگم که من جز اون گروه آدمهایی هستم که همه ی عیب و ایرادتشون و نقص ها و اشتباهاتشون رو میدونن و اتفاقا درمان همه ی اونها رو هم میدونن، اما همچنان به اون اشتباهات ادامه میدن، یعنی هم درد رو میدونم، هم درمان رو... اما به هر دلیلی که خودم هم نمیدونم چی هست، بیشتر با اون ...
خدایا شکرت. از خط زدم بیرون، اما تو نزدی. من خسته ام در حالیکه خیلی پرانرژی و شاد و برخوردار هستم، خسته ام. فکرم خسته است. نمی خوام دیگه با قدرت فکر خودم مسائلو حل کنم. میخوام تو با قدرت فکرت حل کنی برام. مگه نمی بینی پسرام دیگه خودشون نمیرن سراغ مشقاشون؟ باید من ببرمشون و بنشینم کنارشون و لقمه ک ...
برای تمام وقتایی که بدون اینکه گفته باشم حالم بده فهمیدی چقدر خوب نیستمو کنارم بودی ازت ممنونم برای اون جون دلمی که گفتیو کل خستگیای روزم از تنم رفت ازت ممنونم برای اون جمله کره خر منم دلم برات تنگ شده ای که گفتیو گریم تبدیل به یک لبخند عمیق شد ازت ممنونم برای وقتایی که سرت تو کار و سیستمه و با اون ...
ازینهمه شب نوشتم؛ بذار یه نوشته هم باشه برای این شب بارونی پنجره ی خونه رو باز گذاشتم که هم صدای بارون رو بهتر بشنوم و هم بوی نمِش بپیچه تو خونه قبل ازینکه بخزم زیر پتوی گرم ، دونه های سبز رنگ ماش رو که از دیشب خیس کرده بودم، توی سبد حصیری کوچیک پهن کردم تا شاید بشه سبزه ی عیدم یه لیوان شیر گرم رو ب ...
فشار کاری باعث میشه روزهای تعطیل هم فکرم مشغول باشه. امروز خیلی ذهنم درگیر بود. استرس و هیجانات مثبت از یه طرف و ترس از شکست منطقه امنم هم از طرف دیگه. بالاخره دل و به دریا زدم و کسایی که میشناختم و اکسپت و فالو کردم. خیلی اهمیتی ندادم به یه عکس با حجاب کمترم. البته معمولیه اما برا من زیاد بود این ح ...
یادم میره توییترمو داره و میبینه چی مینویسم، نمیدونم چرا. شایدم احساس خجالت نمیکنم. البته فکر میکردم دیگه چک نمیکنه. چیز خاصی ننوشته بودم. فقط گفته بودم که این بار رهاتر از همیشه بودم و راحت دوست داشتن رو گفتم. دیده بودش. گفت توی توییتر فعال تر شدی! گفتم من؟ گفت اره توییت بیشتر میزنی. این توییتمو ...