سلام ارتباطاتم از گنج ارزشمندترن برام. البته ارتباطات حقیقیم. بهترین ارتباطی که در جهان با خودم و دیگری پیدا کردم در میان کلمات بود. در اینجا و از دست دادن چیزی که اینجا پیدا کردم خیلی دردناک تر از از دست دادن صد و ده بیست گرم طلایی بودکه روزی اشتباهی انداختم توی سطل زباله شهرداری... نوشتن بخشی از ...
یه روز توی جمعی یه چیزی گفتم که همه زیر سیبیلی رد کردند جز یه طلبه که اونجا نشسته بود. آقا این تا آخر جلسه از روی دوش ما پائین نیومد که نیومد. گفتم علم با مستی ارتباط داره... حالا من یه چیزی گفتم کدوم علم و کدوم مستی رو که نگفتم مگه ول می کرد ؟ خلاصه اونها ده بیست نفر بودند زورم بهشون نرسید اما ز ...
تند و گزارش وار از سفر می نویسم، شاید بعدها به همراهی همسفرم، هدی، کتابچه ای چیزی از توش در اومد. از اون صبحی که به کله م زد دعوت هدی، (دعوت هدی؟) رو جدی بگیرم و همسر هم نه نگفت و زینت خانوم هم ذوق زده همراه شد، تا وقتی بلیط مهران گیر آوردم به تعلیق و تردید و هیجان گذشت. بلیط اینترنتی مرتب کنسل میشد ...
با هلی کوپتر که از آسمون می پائیم جمعیت اربعین را، چیزی می بینیم که در یک نمای بسته با دوربین کاشته کف صحنه هم ممکن است دیده شود. اما وقتی پابپای کالسکه با بچه ها راه می افتی، داستان ورق می خورد. اخلاق قهرمان قصه است اینجا.شلوغی است انسان ممکن است خودش هم از خودیت خودش، بیگانه شود.گم می شوی توی چشم ...
موفق شدم نروم. با میم و برادرم و خواهرهای میم و پسرهام و خواهرشون نرفتم. اما از همان اول که گفتم نمی روم همکارهام گفتند تو میری، زینت خانوم هم توی آشپزخونه که بهش خبر دادم نمی رم گفت تو میری....یکی دیگه هم توی درونیتام می گفت تو میری برای اینکه به همه شون ثابت کنم چقدر روشنفکرم و چقدر جوگیر بشو نیس ...
کجای این نخ و رچ ها؟ کجای دار وجودم؟ چگونه بود زمانه؟ در آن زمان که نبودم؟ تو یکه نقش گلی روی چله ی تاریخ «من»، که نه... «ذره ی پرزی که دست شانه زدودم» بیا و تار های کهنه ی فرش را بنواز ببین مرا که میان دو رشته ی پودم. بیا بباف و بچین کار یکسره کن خطوط نقشه ی قالی، خالی و خام چه سودم؟ این شع ...
دقیقا یادم نمیاد چند روزه، ولی یه مدته با خانواده داداشم هم خونه هستیم( تقریبا پنج شش روزه) چون تحویل خونه جدیدشون به علت جنگ کمی عقب افتاده و موعد اجاره شون هم تموم شده دیگه ناچار اومدن موقت سمت ما. و چقدر این زندگی اشتراکی برکت داشته برام عشقم به زنداداش دوباره سر برکرده ظرافت و زنانگیش توی خونه ...
بسم الله الرحمن الرحیم امروز دوس داشتم با نام خدا شروع کنم، فردا ممکنه با نام شما دیروز زنگ زدم میم بیاد دنبالم امروز اتوبوس واحد... (وای خاک به سرم کرایه اتوبوس ندارم.....) دیگه از عشق مادر فرزندی ریشه دار تر نداریم که، با اینحال چن روزه دختر کوچولوی داداشم جای پسر کوچولوی خودمو گرفته تو قلبم اون ...
صفر: برادرم برای هفتمین بار اسباب کشی می کند توی وسایلش یک طلسم پیدا کرده که داخل کیفی با قفل رمز دار بوده، این طلسم را خودش در طفولیت جایی توی زمین خرابه ای پیدا کرده و تمام شش خانه قبلی و تمام زندگی مشترک آن را با خودش حمل می کرده .. داده کارشناس تحلیل کرده بهش گفته اگر هنوز با خانمت جنگ خونین و ط ...
بعضی آدمها، مواجهه باهاشان دردسر است. به زحمت می افتی بابتشان. چیزی در آنها هست که آشوبت می کند. ملاقاتشان تو را برای خودت ، تکراری و خانه ات را برای زندگی تنگ می کند. می خواهی محض رفع یک کشش مبهم، دنبالشان چند قدمی راه بیافتی و سعی کنی خودت را قانع کنی که چیزی نشده که.. اگر مواظب نباشی طوری می شو ...