دلم میخواد با کسی اشنا شم اما حوصله اول رابطرو ندارم دوس دارم از وسطش شروع شه ...
پیشاپیش بابت انتشار چنین مطلب چندشناکی معذرت میخوام ... برای شام رفتم ازین مغازه های سوخاری کیلویی غذامو سفارش دادمو مشغول خوردن بودم که دیدم یه اقای نسبتا جوونی سرو صورتشو تو روشویی شست و اومد جلو پیشخون صندوقدار وایساد که سفارش بده، دیدم همین طوری آب از صورتش میریزه رو میز، با تعجب نگاش میکردم که ...
فرق بین «غرور» با «باور داشتن خود» چیست؟ (۲۰ نمره)! ...
چرا اقایی بعد چهار سال نتونه خانومیو فراموش کنه؟ اصن به هر دلیلی رابطه نشده که بشه و تموم شده چرا یه سریا پذیرش ندارن؟ چی میشه تو ذهنشون؟؟؟ اصلا نمیفهمم دنبال چی هستی مرد ...
هفته پیش رفتم کلاس زبان ثبتنام کردم تا روحیم بهتر شه برخلاف تصورم گفتن سطحت اولین کتاب، ترم اخرشه (اولین کتاب انگلیش فایل واقعا مبتدیه برای کسیکه سالها زبان خونده) من اولش بهم برخورد اما بعد گفتم لابد خیلی ساله زبان نخوندم یادم رفته؛ هدف منم صرفا تعامل و یادگیریو عوض شدن روحیس پس بذار غر نزنمو برم م ...
این روزا انقد خسته میام خونه که نه میتونم با خودم دردودل کنم (تو دفترم) نه بیام پیش شماها دلیلشم کار جدیدیه که دو ماهه استارت زدم مث یه نوزاده باید شبانه روزتو براش بذاری من فکر میکردم یک ماهه از اب و گل دراد اما الان میبینم هنوز باید همش بغلش کنم!!! بابام میگه تو زیاده خواهی! اما من فقط عاشق کار کر ...
به مو میرسه اما پاره نمیشه فقط دق میده! انقد این سناریو تکرار شده که فهمیدم انگاری اساس خلقته سر همین فقط تلاشمو بیشتر میکنمو صبوریمو ...
خوب نبود یه مهدی بود برای بزرگسال؟ مهد بزرگسال! هر روز خودتو میذاشتی اونجا با کلی همسن و سال خودت میشستی حرف میزدی بازی میکردی فیلم میدیدی خوراکی میخوردی یه مربی هم بود مراقب بود کم و کسر نداشته باشی طوریت نشه دعوات نشه گریه نکنی هرروز چهار الی پنج ساعت ینی این حق ما ادم بزرگا نیست؟ ...
خستگی روحی چطوری برطرف میشه؟ ازین خستگیا که دیگه رمقی نمونده حتی بخوای استراحت کنی ینی استراحت روحیم خوبت نمیکنه☹️ ادامه مطلب ...
سه هفته پیش قبل جنگ با یکی از دوستام رفتم اهواز سفر کاری بود، اولین بارم بود میرفتم اونجا سر قضیه چک هام و کلاهبرداری که مسببش دوتا اهوازی بودن حالم ازون شهر بهم میخورد ... سعی کردم بی تفاوت باشمو تحمل کنم تا سفرمون تموم شه ... من شب رفتم هتل و دوستم رفت خونه یکی از اقوامش ... قرار بود فردا بعد نهار ...