به قدری خلوته که فک میکنم وبلاگم خراب شده !!! کجایید چرا نیستین؟ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حس میکنم روحم تو جهان های مختلف زندگی میکنه اصلا سر همین اسم این وبلاگ دنیای موازی من انتخاب شده؛ خوب که دقت میکنم میبینم خودم به میل خودم دنیاهای مختلفو میارم تو زندگیم، انگاری روحممم تاب موندن تو یه دنیارو نداره هی میخاد سرک بکشه اینور اونور، آخه سیرم نمیشه طفلک، نمیدونه چی میخواد سردرگمه اما باز ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

میخوایم برا بابام گوسفند قربونی کنیم، اقاهه اومده تو پارکینگ که جلو بابام سر ببره با اینکه پیشنهاد خودم بود اما به طرز عجیب غریبی حالم بد شده و نمیتونم ببینم از وقتی خودم پرنده دارم، حیوونا برام درحد انسانها چه بسا بیشتر مهم شدن و کوچکترین اسیبی بهشون بشدت ناراحتم میکنه - نشستم تو خونه تا تموم شه بر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تو تغییر شیفت یه پرستار دختر جذاب شد پرستار بخش تو این چند روز همش پرستار آقای جذاب میدیدم (تو کتگوری ذهن من پرستار فقط خانومه فک کنید اینجا همش پسر جذاب پرستار بود) اما امروز یه خانوم پرستار اومد با یه صورت گرد که با تزریق فیلر متناسب انحناهای جذابی ایجاد کرده بود، موهاشم مشکی با فرق وسط و از کناره ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

داشتم پست جدید صوفیا راجب پرخوری بعد بیماریشو میخوندم که متوجه خودم شدم؛ من چند روزه نمیخوابم چون شبا همراه بیمارمم و خوابم پریده حتی روزها هم نمیتونم زیاد بخوابم، دیشب بعد گذشت چهار شب، بیهوش شدم ینی یه جوری عمیق خوابیدم که بیمارم منو ساعت چهار صبح بیدار کرد! بیدارم میشدم دوباره میخابیدم ینی پرستار ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خیلی دوست دارم پست بنویسم خصوصا چون تو بیمارستان همش بیکارم اما انقد نخوابیدم مغزم اصلا فرمان نمیده به سختی تمرکز میکنم رو هندل کردن کارهای مغازه میخوام باقی رویا و بیمارستانو بنویسم اما دو خط مینویسم یادم میره چی باید بنویسم!! تازه فهمیدم خواب چقد اهمیتش ملموسه - یه چیز عجیب که اتفاق افتاده اینه که ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

نمیدونم این بیمارستان چی داشت که رویا اومد سراغم ... رویا! چیزیکه خیلی وقت بود فراموشش کرده بودم ... بچه که بودم ینی از چهار سالگی احتمالا؛ هرچیو که دوس داشتم تو رویا تصورش میکردم ... هرچی ... هیچ مرزی نداشت چون مال خودم بود؛ دنیای خودم بود چرا باید مرز میداشت؟ اصلا کسی نمیفهمیدش که بخواد بذارتش رو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بیمارستان عجب جای عجیبیه ! - پرستارا کلا درحال لاس زدن هستن ینی مریض یا همراه مریض داره پرپر میزنه اونا دارن از جمال هم تعریف میکنن!! - دکترها فقط درحال سبقت گرفتنن نمیدونم چشونه کلا عجله دارن دیرشون شده کسی هنوز کشف نکرده بین ویزیت این بخش تا بخش بعدی که معمولا ساعت ها طول میکشه، دکترها کجا میرن! ( ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

الان موقع رفتن تو نبود چرا مردا اینجورین؟ توقع دارن زنها همیشه خوشحال باشن بدون مشکل باشن نیازی نداشته باشن انگاری باید تو بهترین حالتشون تافت زده شن و تقدیم عاقا!!! شن!!! در غیر اینصورت باشه طرفشونو به حال خودشون رها میکنن میرن میگن هروقت اکی شدی بگو بیام!!! میخوام نیای وقتی تو درد و مشکلات من نیست ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

باز پنج شنبه و روز درمان تراپی گروهی ... مسیر خونه تا اونجا با متروعه به طرز عجیبی یه خانوم دستفروش تو مترو داره میگه : « سوراخ گوش بدون درد با گوشواره روکش طلا ... دو جفت ۱۵۰ تومن ... خانوما دستام سبکه اصلا درد نمیگیره ...» فقط میتونم بگم پرهاااام!!! ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید