میخوام دوباره بنویسم پس سلام اینکه چرا نبودمو خودمم نمیدونم دلیل خاصی نداشت شاید وقت نمیکردم شاید نوشتنم نمیومد شاید یادم نبود شاید هرچی ... امیدوارم خوب باشید ...
بعضیا نه تنها هیچ استعدادی تو روابط فردیشون ندارم بلکه ذاتشونم بی شعوره! وقتی بلد نیستی کسیو درک کنی وقتی همدلیو یاد نگرفتی حتی احترامو نمیفهمی، دهنتو ببند همین چیز سختی نیست حرف نزن! طرف میبینه مریضم ویروس از پا انداختتم بابام اولین جلسه شیمی درمانیشه و من نتونستم همراهش برمو تو خونه دارم میلرزمو ب ...
چرا یادم نبود یکشنبه ۱۴ام امتحان فنی حرفه ای دارم و بلیط برگشتو برا امروز گرفتم؟؟؟؟ نابود و خسته و استرسیم صدتا قرص معده خوردم اما بازم حالت تهوع و سنگینی معده دارم ... خداااا خسته شدم ازین حجم دغدغه و پریشون احوالی ☹️ ...
اینجا یه هتله شاید بشه گفت تنها هتل دور حرمه که انقد نزدیک و مشرفه ما همیشه میایم اینجا چون مامانیم دوس داره از هتلشم حرمو ببینه شیشه های قدی، ویو گنبد امام رضا ... حتی رو تخت هم ویو حرمه ... خیلی جالبه . . . غروبه .. اذان گفتن... هوا گرگ و میشه... تنها نشستم هتل ... ازین بالا با پنجره های بسته، همه ...
هر ادمی یه جوری به وجد میاد ( به وجد میاد ینی انگار لاتاری برده انگار ده سال جوون شده انگار تازه متولد شده ... کلا بهترین انگار ذهن ادمه ) اکثر ادما وقتی خودشونو بروز بدن به وجد میان یکی دلبری میکنه، یکی پولشو به رخ میکشه، یکی دینشو، یکی ظاهرشو، یکی سوادشو و ... امروز یه به رخ کشیدن عجیب دیدم ... یه ...
تو مترو داشتم میدوییدم به کارام برسم یهو یه خانوم چادری همسنای مامانم صدام کرد تو دلم گفتم یا خدا الان میخواد بخاطر شال افتادم، روزمو خراب کنه که ؛ با مهربونی پرسید خانوم کجا موهاتو لایت کردی؟ انقد شوکه شدم از سوالش که با مکث گفتم نمیدونم شمارشو میدم بهت گفت فویلی بود گفتم بله - فویلی چقد میگیره؟ ک ...
تولدم مبارک به وقت ۴ اردیبهشت ...
خوابم نمیبره حال عجیبی دارم یه چیزی حالت دلشوره، غم، هیجان، عشق، نفرت، سستی و رخوت، انگیزه کوچیک! همش باهمه ... انگار میخوام برم سفر هم خوشحالو هیجانزدم و امیدوار ... هم غم غربت دارم هم دلم شور میزنه اونجا چی در انتظاره هم با خودم میگم سفر چی بود این موقع صبح ولش کن بخواب!!! همش تقصیر مرواریده انقد ...
خیلی دوس دارم بنویسم اما انگاری خجالتی شدم رفتم تو خودم شایدم حس بی اعتمادی و ناامنیم اومده بالا مث قبلا نیستم که راحت بنویسمو حس خوب بگیرم حس میکنم یکی منتظره یه چیزی بنویسم بیاد علیهم شورش کنه!!! حسم خنده داره اما حسمه حس اینکه همه برام بد میخوان من تنها موندم همش مشکل ایجاد میشه و همه باهام جنگ د ...
خاله بزرگم همیشه کل عیدو میره شمال، بعد عید تازه میاد خاله بازی عیددیدنی راه میندازه توقعم داره همه به سازش برقصن ... مامانم که میرقصه اما من چند سال یکبار فقط برا اینکه قیافشون یادم نره تو یکی از مراسماشون شرکت میکنم دیشب مامانم گفت ظهر میریم خونه خالت، شبم خونه دخترش!!! گفتم من حوصله ندارم یکیشو م ...