این دو روزی که گذشت از صبح تا خود شب فقط در حال دویدن بودم. دویدن حتی گاهی نه در معنای استعارهای، گاهی واقعاً میدویدم که به مقصد بعدی برسم. دویدم و رسیدم! زندگی با تمام ناملایماتی که دارد اما تلاش را در خود پنهان کرده است. این دو روز من حدود ۸ میلیون تومان فقط هزینه دکتر دادم. اما ناراحت نیستم. سال ...
دیشب متوجه کم شدن قرصهام شدم! چون توی تاریکی خیلی گشتم تا یه قرص دیگه پیدا کنم... برای همین برای امروز وقت گرفتم. عصر که حاضر میشدم برم دکتر خیلی حالم خوب نبود! چیزیم نبودها... یکم بیحال و بی حوصله بودم! (هیولا میگه خب این که حال همیشگیته!) خلاصه جلوی آسانسور منتظر بودم که بیاد بزنم طبقه پنجم برم پ ...
او چیزی نگفت. فقط چای آورد . همانقدر که تلخ بود، گرم هم بود . بعضی دوستت دارمها، در فنجان پنهاناند . مانا/1404 ...
نخست دشمن بود . ولی صدای گریهی بچه را که شنید، زانو زد . انسان، گاهی دلش جلوتر از مرزهاست . مانا/1404 ...
کودکی پشت شیشه ایستاده . چشمانش باران را گریه میکنند . هیچکس صدایش را نمیشنود، جز دیوار . مانا/1404 ...
سلام ؛ اینجا سخت ترین جای زندگیمه . جائیکه همش سردرگمیه و من نمیدونم اصلا باید چه غلطی بکنم ؟؟؟ بازم استادم کارمو رد کرد . من واقعا چیکار کنم ؟ ...
به تجویز تراپیستم، قرار شده در هفته یک ساعت گریه و سوگواری برای تو داشته باشم! بشینم عکساتو نگاه کنم، چتها رو زیر و رو کنم، زل بزنم به اسکرینشاتها، آهنگای غمگین گوش کنم، خلاصه خودمو خالی کنم! ولی دیگه در طول هفته به تو فکر نکنم، اگر فکرم افتاد سمت تو باید توی یه دفترچه بنویسم، حس و حالمو بنویسم و ...
چرا باید صبوری را صبوری کرد! چگونه گریه کنم، گریه ام خنده دار است! تقدیر را می توان در پیشانیم ببینی؟ مانا ...
سفره را توی بالکن انداختم و افتادن سایه زمین بر ماه را نگاه می کردم.واقعا چه چیزی شگفت انگیزتر از این است که همه ما سوار بر این کره کوچک در فضای بیکران در حال چرخیدن هستیم؟می دانم که کل کائنات در حال چرخیدن است و البته که این چرخش از چرخیدن زمین به دور ماه بسی حیرت انگیز تر است.اما، حالا که اینطور ا ...
آینه امروز به طعنه، دخترک مو سیاه دیروز را به رخم کشید! صادق باشیم حداقل با خودمان! عجیب است، سن بالا میرود، دردهای هوار می کشند! مانا ...