🕵️‍♂️ Crawl Budget چیه؟ چرا گوگل نباید وقتشو با صفحه‌های الکی تلف کنه؟فرض کن گوگل یه مهمونه‌ست.اومده خونه‌ی تو (یعنی سایتت)، ولی وقت محدودی داره.می‌خواد توی خونه بگرده، اتاق‌به‌اتاق ببینه چی داری، چی ارزش داره، چی جذابه...ولی اگه سر راهش پر از درهای قفل‌شده، راهروهای بن‌بست، اتاق‌های خالی یا تکراری ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بیست روز سکوتبیست روزه اینجا چیزی ننوشتم. نه به خاطر بی‌حوصلگی، نه به خاطر اینکه دیگه علاقه‌ای نداشتم. فقط کار و زندگی هجوم آورد و اولویت‌ها جابه‌جا شدن.این بیست روز بیشتر از اینکه عقب‌افتادن باشه، برای من مثل یک آزمایش بود. اینکه ببینم وقتی نمی‌نویسم، چه اتفاقی می‌افته؟جوابش ساده بود: چیزی کم بود. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

*محبتِ اضافه را رها کن؛ هرچه زیاد شود، روزی به حسرت تبدیل می‌شود. *خودم را سپرده‌ام به تیک‌تاک؛ شاید ساعت بلد باشد درمانِ گذرِ زمان را. *دلِ بی‌نوا باید تند بتپد، اما پیرانه‌سر آرام و سرگردان می‌کوبد. *سرِ مزار، برای مرده نمی‌گرییم؛ برای تنهاییِ خودمان اشک می‌ریزیم. *وقتی دلَت را به دریای چشمم زدی، ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

*لبخندی که از سرِ احتیاج باشد، همیشه ته‌مزه‌ی اندوه دارد. *به من قول دادی پناهم باشی؛ نگذار کلاغ‌های بی‌مهری دوباره نوک بزنند. *این روزها با فکرِ مرگ، مثل پرستویی که کوچ دارد، سبک می‌شوم. *وقتی جوانی آرزوی پیری بود؛ حالا که پیری نزدیک است، دلم جوانی می‌خواهد. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تابستان همیشه با آفتاب سوزان و داغ بی‌امانش شناخته می‌شود؛ فصلی که همه‌چیز را به گرما می‌سپارد. اما درست در همان روزهایی که خورشید بی‌رحمانه می‌تابد، باران بی‌موقعی می‌بارد که انگار برای شستن داغ دل‌ها آمده است. بارانی که نه تنها کوچه‌ها و دیوارهای قدیمی شهر را خیس می‌کند، بلکه یادهای پنهان و فراموش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

ماه دوم تابستان است؛ فصلی که قرار بود همه‌چیز داغ باشد، حتی دل‌ها. اما امروز آسمان انگار دلش گرفته و طاقت سکوتش را ندارد. ابرها مثل بغضی پنهان، ناگهان سر باز کرده‌اند و باران بی‌هوا روی کوچه‌های داغ می‌بارد. زمین داغ، بوی باران را در خود می‌بلعد و عطر خاک خیس همه‌جا را پر می‌کند. رهگذران، زیر این با ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

پدرم خیاط نبود، اما دست‌هایش را اگر می‌دیدی، باور نمی‌کردی که لباس‌ها را با همان کوک‌های ساده و غیرحرفه‌ای، دوباره زنده می‌کرد. او بلد بود هر پارگی را مثل یک راز حل‌نشده بپوشاند و هر شکست را پشت وصله‌ای محکم پنهان کند. کوک‌هایش گاهی ریز بود و گاهی درشت، اما تمامشان از جنس محبت بود؛ کوک‌هایی که نه فق ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

قفل‌های نامرئی زنجیرهای نادیده‌اند دل پر از بغض است. مانا/1404 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

رد پا گم شده زیر خاکستر امید فریاد می‌خوابد مانا/1404 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

صبوری یعنی خودت را نوازش کنی، وقتی هیچ‌کس نیست . یعنی زخم را ببندی، درد را بخندی، و به جای گلایه، لبخند بزنی . صبوری یعنی بگذاری زمان، کار خودش را بکند، یعنی بدانـی که زندگی گاهی دیر می‌رسد، ولی اگر بایستی، شاید با خودش چیزی بیاورد که تمام دلت را تازه کند ... مانا/1404 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید