دختر بعد از یک‌سال و نیم زنگ خاتمه رو زد. گوشه‌ی رستوران ژاپنی نشسته بودیم. هی صورت سفیدش سرخ و برافروخته می‌شد. تو تا گولّه اشک می‌چکید و بعد مثل خودش می‌زد زیر خنده‌ی ریز عصبی. پرسید: مامان! ریگرتم نمی‌شه؟ گفتم: ممکنه یه جاهایی بشه. اما خب همینه دیگه! گفت: حتی با اینکه هنوز بیست‌ویک‌سالم هم نشده م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From هنر راه رفتن در تاریکیعکس ساختمان‌های قشنگ، عکس فصل‌های قشنگ، عکس آدم‌های خوش‌بخت، عکس رودها و پل‌ها و مجسمه‌ها و تابلوهای نقاشی، عکس آسمان خیلی آبی، شعارهای صلح‌آمیز، عکس گلدان‌های گل، پنجره‌ی رو به خیابان، عکس پرده‌ی طلایی و عبور نور، عکس شانه‌های روشن از آفتاب، عکس اتاق هنوز تاریک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From یک حبه ابریه جایی اواخر رمانِ "فرانی و زویی"، زویی به خواهرش فرانی می‌گه: برات مهم نباشه که مردم در مورد بازی که می‌کنی چه فکری می‌کنن. تو برای اون خانم چاقه خوب بازی کن.در حقیقت "خانم چاقه" یک شخصیت مجازیه که وجود نداره. خواهر برادرای خانواده گِلَس یاد گرفتن کارها رو به بهترین نحو ان ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From تهرانه خانمدوستش داشتم. مثل پیراهنی که مرگش در آن اتفاق افتاده بود. مثل شنیدن صدای مسواک زدن کسی در خانه‌ای که تنها زندگی میکنی. شبیه انتهای باغ فردوس، مثل شعری که میگفت :وقتی همه مرا به کوبیدن درهایی که می بستم می شناختند، من دستم را برای بسته شدن درب خانه‌ی تو لای در گذاشتم. مثل دیو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هر یک ساعت مازاد ساعات کاری من ۱۲۰ تومان می‌ارزد. صبح‌ها که ماشین می‌گیرم دارم حساب می‌کنم مابه‌التفاوت با هم‌سفر تاکسی اینترنتی گرفتن و دیرتر رسیدن، می‌ارزد یا نه؟ اگر بعد از هفت صبح برسم ماجرا پیچیده‌تر هم می‌شود. وسوسه می‌شوم برای نشستن در کافه‌ای بسیار نزدیک به محل کار که هفت صبح کرکره‌اش را با ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From یادداشت‌ها | فاطمه بهروزفخرمُو خودُم ماهی می‌گیرم از دریا!من و یاسی (تا پیش از دیدار امروز، نامش را نمی‌دانستم) نشسته بودیم روی صندلی‌های فضای بیرون یکی از کافه‌های شهر. جلسه، جلسه مصاحبه بود. من باید برای تکمیل روایت‌های کتاب، چیزهایی می‌پرسیدم و او به‌عنوان مصاحبه‌شونده پاسخ می‌داد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From پادکست‌های داروگhttps://darwagkids.com/workshop/🔰 دوره‌ی "الف با داروگ"آموزش مقدماتی الفبای فارسی با ادبیات کودکانویژگی‌های این دوره:❇کودکان با تمرکز بر کتاب باکیفیت و در محیطی لذت‌بخش با برخی از بنیان‌های سواد درگیر می‌شوند.❇تمرکز دوره بر لذت‌بردن از ادبیات کودک و علاقه به خواندن است ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

وبلاگ‌خوانی: These wounds won't seem to heal, this pain is just too real There's just too much that time cannot erase این از آن لحظه‌هایی است که از ته دلم دارم می‌نویسم. این را می‌گویم نه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From وبلاگ‌خوانیThese wounds won't seem to heal, this pain is just too realThere's just too much that time cannot eraseاین از آن لحظه‌هایی است که از ته دلم دارم می‌نویسم. این را می‌گویم نه این که بقیه نوشته‌هایم از ته دل نبوده است. بعضی نوشته‌ها تمرین نوشتن، بعضی‌ها به منظور تقویت روحیه و ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From خانوم‌حنا (بي‌تا)بیست و چهارم: زندگی شجاعانه عجب چله‌ای شد، کشدار، سوگوار، تمام نشدنی.در دو روزی که گذشت دو نفر از کسانی که به من خیلی چیزها از ادبیات و قصه و روایت یاد دادند رفتند.اول تقوایی: تابستان سال ٩٣ شروع کلاسهای فیلمنامه نویسی بود که قرار بود سه ماهه تمام شود اما کش آمد تا زم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید