هر یک ساعت مازاد ساعات کاری من ۱۲۰ تومان می‌ارزد. صبح‌ها که ماشین می‌گیرم دارم حساب می‌کنم مابه‌التفاوت با هم‌سفر تاکسی اینترنتی گرفتن و دیرتر رسیدن، می‌ارزد یا نه؟ اگر بعد از هفت صبح برسم ماجرا پیچیده‌تر هم می‌شود. وسوسه می‌شوم برای نشستن در کافه‌ای بسیار نزدیک به محل کار که هفت صبح کرکره‌اش را با ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

قسمت اول: آغاز خاموش باران آرام و بی‌وقفه بر سنگفرش خیس کوچه می‌بارید. بوی خاک تازه نم‌خورده در هوای خنک پاییز پیچیده بود و چراغ‌های کم‌نور کوچه با قطره‌های باران می‌رقصیدند. گندم، کنار پنجره اتاقش ایستاده بود. شیشه‌ها از بخار نفس‌هایش مه گرفته بودند، با انگشت لرزانش طرحی بی‌معنا روی آن می‌کشید. اما ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

او در جستجوی حلقه‌ای بود که زندگی‌اش را کامل کند؛ حلقه‌ای از عشق، امید و وفاداری. اما هر بار که نزدیک می‌شد، آن حلقه گم می‌شد، یا به دست کسی دیگر می‌افتاد. در نهایت فهمید که باید خودش آن حلقه را بسازد، نه از جنس طلا، بلکه از جنس بخشش و اعتماد . 🕊 نسرین ـ مانا ـ خوش‌کیش/1398 🕊 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From یادداشت‌ها | فاطمه بهروزفخرمُو خودُم ماهی می‌گیرم از دریا!من و یاسی (تا پیش از دیدار امروز، نامش را نمی‌دانستم) نشسته بودیم روی صندلی‌های فضای بیرون یکی از کافه‌های شهر. جلسه، جلسه مصاحبه بود. من باید برای تکمیل روایت‌های کتاب، چیزهایی می‌پرسیدم و او به‌عنوان مصاحبه‌شونده پاسخ می‌داد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

همیشه کنار پنجره می‌نشست. دفترش باز بود، اما کلمه‌ای نمی‌نوشت. آسمان را نگاه می‌کرد، انگار منتظر بود کسی حرف بزند . " به چی فکر می‌کنی؟" مادرش پرسید . دخترک گفت: "به صداهایی که تو آسمونه ..." مادر خندید، دستی به موهایش کشید . " هیچ صدایی نیست عزیزم. فقط سکوتِ آسمونه ." اما او می‌دانست. هر بار که ابر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

شب که می‌آمد، من زنده‌تر می‌شدم . در تاریکی دهکده‌ی فراموش‌شده‌، جایی دور از هیاهوی آدم‌ها، ریشه‌هایم قصه‌ها را زمزمه می‌کردند و شاخه‌هایم خواب می‌دیدند . خواب‌هایی با رنگ‌هایی که حتی خورشید نمی‌شناسد. با صداهایی نرم‌تر از باد . هر شب، خواب کسی را می‌دیدم که روزی کنارم نشسته بود؛ خندیده بود یا گریه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From پادکست‌های داروگhttps://darwagkids.com/workshop/🔰 دوره‌ی "الف با داروگ"آموزش مقدماتی الفبای فارسی با ادبیات کودکانویژگی‌های این دوره:❇کودکان با تمرکز بر کتاب باکیفیت و در محیطی لذت‌بخش با برخی از بنیان‌های سواد درگیر می‌شوند.❇تمرکز دوره بر لذت‌بردن از ادبیات کودک و علاقه به خواندن است ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

نکند حسرت‌های دیروزت ناامیدت کنند. هیچ غم و اندوهی از گذشته نباید تو را زمین بزند، هیچ ناکامی و شکستِ پیشین نباید تو را از حرکت بازدارد. روزهایی که فرصت‌ها را از دست دادی، روزهایی که سکوت کردی، یا لحظاتی که فرصت نشان دادنت را نداشتی، همه بخشی از سفر تو هستند، نه مسئولیت دیگران. نباید وقتی به قله رسی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

به تمام پدرهای بازنشسته پر از فکر و خیال صبح از خواب بلند می‌شوی، بی‌هیچ زنگ ساعتی . نه جلسه‌ای هست، نه مأموریتی، نه لباسی که اتو خورده، منتظرت باشد . بازنشسته شدی . همین‌قدر ساده، همین‌قدر بی‌مقدمه . انگار سال‌ها کار و جان‌کَندن، با یک برگه‌ی امضاشده به پایان رسید . به آینه نگاه می‌کنی. ریشت کمی در ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

غیبت از روی دلسوزی، ترکیبی تلخ از محبت و سوءتفاهم است. وقتی کسی به خاطر نگرانی، پشت سر دیگری حرف می‌زند، شاید هدفش کمک باشد، اما گاهی همین حرف‌ها می‌تواند بیشتر از هر انتقادی آسیب بزند. دلسوزی واقعی آن است که رو در رو باشد، صادقانه و بی‌حاشیه، نه در پشت پرده‌ی قضاوت و گمانه‌زنی. غیبت، حتی با بهترین ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید