تو تغییر شیفت یه پرستار دختر جذاب شد پرستار بخش تو این چند روز همش پرستار آقای جذاب میدیدم (تو کتگوری ذهن من پرستار فقط خانومه فک کنید اینجا همش پسر جذاب پرستار بود) اما امروز یه خانوم پرستار اومد با یه صورت گرد که با تزریق فیلر متناسب انحناهای جذابی ایجاد کرده بود، موهاشم مشکی با فرق وسط و از کناره ...
داشتم پست جدید صوفیا راجب پرخوری بعد بیماریشو میخوندم که متوجه خودم شدم؛ من چند روزه نمیخوابم چون شبا همراه بیمارمم و خوابم پریده حتی روزها هم نمیتونم زیاد بخوابم، دیشب بعد گذشت چهار شب، بیهوش شدم ینی یه جوری عمیق خوابیدم که بیمارم منو ساعت چهار صبح بیدار کرد! بیدارم میشدم دوباره میخابیدم ینی پرستار ...
امروز، روز ناگفتهها رو بشنو و ننوشتهها بخوانه. دوست ندارم چیزی بگم یا بنویسم فقط دلم میخواد در سکوت زل بزنم. کاشکی امروز کسی با من حرف نزنه. ...
چند روزی هست که سرماخوردگی، جور و پلاسش رو از بدن من جمع کرده و تشریفش رو برده بیرون... توی دو سه هفته ای که بیمار بودم، فقط میتونستم سوپ مرغ بخورم، بدون رب گوجه البته و میوه و آبمیوه و ...تقریبا هیچ غذای دیگه ای نمیتونستم بخورم، اما این چند روز که خوب شدم، به طرز عجیبی اشتهام زیاد شده، احسا ...
مطلب قبلی رو نمیخواستم منتشر کنم و گذاشته بودم برای بعد از این مطلب که اشتباها منتشر شد. دوست داشتید اونم بخونید. یک مطلب نوشتم که چطور تونستم دوران تحصیل رو با وجود بچهداری و فشار زیاد و اتفاقات گوناگون پشت سر بذارم و گفتم راه حل، برنامهریزی نیست. تمرکز هست. اول برای اینکه بدونید منظور من از ت ...
بدبختی اینه من یکمم دلم تنگ بشه جز اینجا نمیتونم بگم. عادت کردم توی توییتر بنویسم و اونجا رو داره من بیزارم از دلتنگی بگم که تحت تاثیر قرار بگیره یا نوشتهای رو الان بذارم که به خودش بگیره. کاش مثل بیشعورا کات میکردیم، میزویم همو از هزارجا بلاک و ریمو میکردیم. من الان کجا احساساتم رو بنویسم-_- ...
امیر پیام داد دوباره. متوجه شده بود کات کردم و حالمو پرسید. من کرمم گرفت گفتم تو رابطهت چی شد کات کردی؟ دختره یه پوستی ازش کنده بود، یه پوستییییی. منم مثل بیشعورا ته دلم یکم خوشحال شد : ))) چون من رو به طور غیرمستقیم اذیت کردهبود. اولاً که دختره دهنشو سرویس کردهبود و به هزار روش ناز کرده بود براش ...
غمناکم و از کوی تو با غم نروم جز شاد و امیدوار و خرم نروم از درگه همچو تو کریمی هرگز نومید کسی نرفت و من هم نروم... . . . خدایا ناامیدم نکن... خدایا ناامیدمون نکن... اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ... ...
خیلی دوست دارم پست بنویسم خصوصا چون تو بیمارستان همش بیکارم اما انقد نخوابیدم مغزم اصلا فرمان نمیده به سختی تمرکز میکنم رو هندل کردن کارهای مغازه میخوام باقی رویا و بیمارستانو بنویسم اما دو خط مینویسم یادم میره چی باید بنویسم!! تازه فهمیدم خواب چقد اهمیتش ملموسه - یه چیز عجیب که اتفاق افتاده اینه که ...
امروز را روز عمل به وعده ها و تیک خوردن نود درصدی لیست و قورت دادن قورباغه ها نام گذاری میکنیم! از اون روزایی که وقتی تموم میشه و میرسی به آخرشب یه آخیش و یه خسته نباشید جانانه به خودت میگی! جدیدا به این نتیجه رسیدم برای کارهایی که مدت هاست میخوای انجام بدی و نمیشه، به جای نشستن و فک کردن و بالاپایی ...