دیروز نوشتم که هورمونهایم بهم ریختهاند ولی انتظار نداشتم نیمه شب با حالت تهوع و درد شدید بیدار شوم. حتی لحظهای فکر کردم دارم میمیرم. هیچ وقت این قدر شدید روحی و جسمانی درگیر پریود نشده بودم. دو ماه است همهی سلولهایم سرویس میشوند. مشخص است یک چیزی درست نیست. حالات روحیم واقعا بد میشود با این ...
فاشیسم را معمولاً مفهومی مربوط به تاریخ سیاسی و ناظر بر ظهور رژیمهای خودکامه در آلمان، ایتالیا، اسپانیا، ژاین و چند کشور دیگر میدانیم که در اواخر دههی اول قرن بیستم زمینهساز جنگ جهانی دوم شدند. اما افزون بر این، فاشیسم میتواند در عادیترین رفتارهای روزمرهی افراد متبلور شود. از این منظر، رفتار ...
چند تا پست آخر وبلاگ هایی که دنبال می کنم رو خوندم . اغلبشون راجع به سالی که داره تموم میشه و تجربیاتشون و این که خوب یا بد بوده صحبت کردن . من هیچ حس خاصی راجع به نوروز ندارم . هیچی . برای من مثل یک روز معمولی هست . برام قابل درک نیست که چرا مردم سه شنبه شب آخر سال ، آتش بازی های خطرناک انجام میدن ...
صبح وقتی چشمام باز کردم اولین چیزی که دیدم شکوفه های سفید درختا از قاب شیشه ی ماشین بود دیشب آخرین شیفت سال رو گذروندم و کمی بعد از اذان با بابا راهی خونه شدیم و قرار شد سال تحویل روستا باشیم ... روی سنگای بالای خونه مامانبزرگه که هنوز از سرمای دیشب خنک اند، زیر درخت بادومی که شکوفه هاش روم سایه اند ...
طبابت صحیح، دشوار است. اما به معنای غیر ممکن بودن آن نیست. از طرفی، درس خواندن به میزان گسترده و/یا عمیق، این ترس را به وجود میآورد که ممکن است چیزی را بلد نباشم و دائماً این نگرانی هست که نکتهای را در مورد این مریض نادیده گرفتهام. اولین بار، این حس در دوران فیزیوپاتولوژی […] نوشته برای هدفگذار ...
امشب واقعاً حالم خوب نیست. غم و اندوه زیادی بهم هجوم اورده و نمیدونم چه خاکی تو سرم بریزم. حس بدبختی، ناکامی و نارضایتی داره دهنمو سرویس میکنه. باز هم دلم میخواد خانم علیزاده بودم و نزدیک درخت. اول فکر میکردم دل تنگشم بعد دیدم نه. میدونید من دلتنگ الان اون آدم نیستم، چیزی که از دست رفته، رفته. به فر ...
1403 برای من سال آخرین ها و اولین ها بود. یه جهش برای ورود به دنیای جدید. دبیرستانم تموم شد و وارد دانشگاه شدم. روابط خیلی اثرگذاری رو تموم کردم یا شروع کردم. وقتی به امسال فکر میکنم در برابر پارسال شبیه یه تورنادو میمونه. هزاران لبخند دارم برای تعریف کردن، انقدر که نمیتونم شمارهگذاریشون کنم. ه ...
در دو روز گذشته به شکل وحشیانهای میلم به شکلات زیاد شده بود. میل که میگویم یک اشتهای بدون کنترل بخوانید. من هم انگشت بر دهان بودم که خدایا چه شده است؟ من مثل سگ از دیابت میترسم و این گونه شکلات نمیخورم، پس این کیست؟ من کجایم؟ تمام قرصهایی که مصرف میکنم را جستجو کردم و عوارضشان را خواندم. هیچ ک ...
میگم من یه پرندهام. تو همین شرایط دیپلم گرفتم، تو همین شرایط لیسانس گرفتم، حالا هم دقیقا تو همین شرایط دارم فوق لیسانس میگیرم. آرزو دارم یه آشیونه داشته باشم که دیگه تو همین شرایط دکترا نخونم. منطق پدر من اینه که خونه بزرگتر میخوام چیکار وقتی بچههام بزرگ شدن و چهار صباح دیگه از این خونه میرن. خونه ...
واسم جالبه که برا هر چی اصرار داشتم به در بسته خوردم. که بعد از اینکه تلاشم به نتیجه نرسید فهمیدم چه اصرار بیخودی بوده. بهترین نشدن این چن وقت، موندنم کنار الف بود. نمیخواست بمونه و هیچ تلاشی نمیکرد. من در عوض میخواستم بمونه و باهمه چیز کنار میومدم. معجزه بود که به خودم اومدم و رهاش کردم. مثل کشی که ...