اگه خدا بخواد رییسم سرش گرم شده پیش کسی و دیگه هول بازی درنمیاره. عصبانی هم نیست. با حوصله‌تر هم شده. با همکارها صمیمی تر شدم و احساساتم رو بیشتر بروز میدم. کارها رو از سر اضطراب پیش خودم نگه نمیدارم پس در کل فشار کاری روم کمتره. فقط میمونه درجا زدن... استوری ها رو میدیدم. یکی خوشکل بود، یکی دوستای ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

برنامه درس خوندنم منسجم‌تر شده ولی پرخاشگر و بی‌حوصله شدم. جدی جدی کم‌حوصله شدم و تحریک پذیر دوست ندارم کسی سر به سرم بذاره یا حرف اضافی بزنه، دلم فقط آرامش میخواد. تقریباً درس‌ها رو افتادم روی دور و اگر انسان باشم میتونم خوب ببندمشون. از صبح ( نه خیلی زود) میرم کتابخونه ساعت ۶ برمیگردم و بعد استراح ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بیست ، سه سال کمِ پیش بود که تو پارک ترنم برای اولین بار کنار هم قرار گرفتیم وقتی رفتی و رفتم دیگه دیدن اون پارک هم برام رویای شبونه بود فقط چه برسه به اینکه فکر کنم باز هم بشه من باشمو تو باشیو و ترنم ولی امروز شد من بودم و صدای تو و ترنم تو بودیو غر زدنت که پاشو برو خونه خوشم نمیاد تو خیابون بخندی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سلام خوبین؟ کلی کامنت هست که هنوز وقت نکردم جواب بدم هر روز کلی کار دارم مدرسه جدید رفتم یکم درگیری هام زیاد شده ایشالله که بتونم از پسش بربیام🫰🏻 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دلم میخواد خودم و از تمام چیزهایی که الف ایجاد کرده رها کنم. علی رغم زحمتی که کشیده بودم مدتهاس قید یکی از پروژه هامو زدم. چون اون انتخابش کرد و اون اصرار کرد شروعش کنم و من کوچکترین میلی بهش نداشتم. بعد نوبت گوشی تلفنم میرسه. چقدر خوشحالم که قراره از شرش خلاص بشم. پسره احمق بی فکر. نمیدونست که من ع ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

صبح هواداریست سحر کمی خدا به دست آوردم  و تمام جیبهای صبحم را از فکر و ذکر پر کردم  اتوبوس شلوغ بود و جیبهایم دو بار خالی شد  اما هنوز کمی خدا مانده است  خدا بی نیاز است اما خدا داشتن نیازمند است باید بتی باشد که برای نداشتنش خدا به دست بیاوری باید گمراهی ای تهدیدت کند  تا راه را پیدا کنی  اگر فرشته ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اون شب که خونه خواهر چ بودیم، دمغ بودم. سعی کردم مشخص نباشه اما خب یکم دلگیر بودم. اینهمه تاکید وتهدید بنظرم منصفانه نبود. و خب من اصلا قصد نداشتم اونها رو جدا کنم فقط خودم مایل نبودم یه طرفه رفت و آمد خانوادگی پیش بیاد. یعنی اونها باید خانواده من و میدیدن که بهتر بشناسن و قضاوت مثبت و درست تری پیدا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

زنگ زد و با صدای بچگونش گف امروز تولدمه و منی که کل امروز اینو فراموش کردم و وقتی خسته از یه شیفت لانگ به خونه رسیدم یادم اومد امروز چندمه و چه روزیه قول کیک بهم داد و گفت برم پیشش ولی آبجیِ بی معرفتش هم فراموش کرده و هم مرخصی این ماهش رو خونه نمیره وقتی حرف میزد چشمام پر اشک شد و از گوشه چشمم پایین ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یه فرآیند شلوغ و شلخته که سر و کله من گردن شکسته هم توش پیدا شده باعث دردسر بزرگ شد.  منی که نه سر پیاز بودم و نه تهش، پیامی رو که درست نفهمیده بودم به رئیس "داده " رسوندم یه روزی و حالا هم یادم نیست کی منو دنبال این کار فرستاد ، و این پیام غلط بود یا بد فهمیده شده بود .... اما جامعه آماری که حقشون ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز بحث فروش ماشین شد. ماشین قبلی‌مان که با آن تصادف کردیم، زمانی که درستش هم کردیم پدرم دیگر از پارکینگ درش نیاورد، مانده و خاک می‌خورد. داشتیم داماد را راضی می‌کردیم که این ماشین را که شده مثل یک سنگ در گلو، ببرد و بفروشید. اصلا بحث پولش هم نیست. ماشین سالم است. پدر همه‌ی خط خوردگی‌ها و صافکاری‌ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید