تا به بازار جهان سوداگریم گاه سود و گه زیان میآوریماینجا اسمش جهان است. اینجایی که در آن روزگار میگذرانیم. روزگار گذراندن کمی منفعلانه نیست؟ خودِ شاعر به زیبایی گفته در حال تجارتیم. آنطوریها هم نیست که پا روی پا انداخته باشیم و نشسته در حال گذران اوقات باشیم. حرفم همین است. اینجا اسمش جهان است ...
آخرین روز زندگی، کجا ایستادهام؟ حتی نمیدانم آخرین روز زندگی من کدام یک از این روزهاییست که دارم پشت سر میگذارم. میگویند مرگ یکهو میآید. وقتی که اصلا موقعِ آمدنش نیست میآید. روزی مثل یکی از همین روزهای معمولی. آخرین روزِ زندگیِ من کدام یک از این روزهاست؟ چه کسی میتواند بگوید چند روز دیگر زنده ...
مریم داشت با آب و تاب از آقایی که به تازگی باهاش آشنا شده بود تعریف می کرد ، ی آقا می گفت صد تا از دهنش میومد بیرون : نمیدونی نمیدونی ، چه آقایی چه آقایی ، چقدر منظم ، چقدر زمان شناس ، چقدر با حساب کتاب ، چقدر دقیق صبح روزی که قرار بود برای اولین بار ببینمش بهم پیامک داد و گفت که امروز ساعت 4 باشما ...
میگويم: «من به روزهای خوب خوشبینم.» و میگويد: «من ولی ديگر خوشبينیام را از دست دادهام.»- كی و كجا از دستش دادی؟- نمیدانم. فقط میدانم كه يك لحظه بود. به خودم آمدم و ديدم زندگی ديگر تمايلی ندارد كه مطابق پيشبینیهای ما جلو برود.- پس بگذار كه غافلگيرت كند. يك غافلگيریِ خوشبينانه!..حدودا نه ...
جلد رمان غدهبی بی گفت" از خوش شانسی شماست که این دوره گرده اومده...ازش بیست تا سیگاری گرفتم...تو حساب کن" کاظم با پرداخت پول سیگار ها فهمید که سیگاری که دوره گرد خپل می فروخت گران تر از سیگاری بود که در فرنگ تولید می شد و از آنجا به اینجا میامد.کاظم به خودش آمد و دید که پول خوردی هم که برایش باقی ما ...
تو مطب دندانپزشکی منتظر بودم تا نوبتم بشه ، کتابی تو دستم بود و داشتم می خوندم ، نیم ساعتی گذشت چشام درد گرفت کتابو بستم گذاشتم رو پام ؛ خانم کناری م گفت داستان ش قشنگه ؟ گفتم نه بابا ، داستان خیانت کجاش قشنگه !انگار که صاف دست گذاشتم روی دلش ! بهم گفت الانم که مُد شده! هر کی رو می بینی اینکاره س ...
کاظم لبخندی دندان نما زد. لبخندی که با چشمان غم آلودش منافات داشت و آدم نمی دانست کدامش را باور کند. یک لبخند زود گذر را که خیلی سریع ناپدید شد یا غم چشمانش را که برخالف لبخند زود گذرش حضور پررنگ و داعمی داشت. بلیط فروش تا کاظم را گرفت گفت" کجایی؟ خانومت وضع حمل کرد؟" کاظم مکثی کرد و در حالی که سیگ ...
اما در شهر واژهها، خانوادهای زندگی میکند که از سایرین متفاوت است. میخواهم این خانواده را به رگبارِ مذمت ببندم که میبینم دور از انصاف است. البته چیزی از خشم من نسبت به این خانواده کم نمیشود. این خانواده، خانوادهی "اما" هستند؛ اما، ولی و لیکن.مدتی هست که سعی دارم از آنها استفاده نکنم مگر به اقت ...
میگفت : دیگه حوصله ندارم فیلم ببینم ! منی که زمانی می شستم و سه تا فیلم رو پشت سرهم نگاه می کردم !دیگه حوصله ندارم کتاب بخونم ! حوصله آشپزی کردنم ندارم به نظرم خیلی طول می کشه تا غذا حاضر بشه ! با هر آدم جدیدی که آشنا می شم تندی می خوام باهاش بخوابم ! اصلا انگار تو همه چی فقط می خوام تندی برسم به آخ ...
يك صفحه را برای پيدا كردن مطلبی خاص بالا و پايين میكنم و چشمم میخورد به يك چيزِ جالبتر؛ اينطرف و آنطرف، كسی چيزهایی دربارهء سرانهء مطالعه نوشته است. اينكه آنجا چقدر است و اينجا چقدر است. خودش هم خلال حرفهايش پيوست كرده كه معيارهای مقالات متفاوت است، اما با هر معياری هم كه اندازه گرفتهاند، ب ...