اوه چقد ننوشتم هم سرم شلوغ بود هم نا نداشتم هم اعصاب ....چنان پاچه گیری بودم که قبل از اینکه هر کی میخواست چیزی بگه اخطار میدادم من خطرناکم لطفا فاصله خود را حفظ نمایید 🤣 رفتم دکتر قشنگ من رو انگار از مطب انداخت بیرون که بروووووو این گردن باید سریع عمل بشه اینقد محکم گفت من یادم رفت که من که گردنم د ...
خانهای که در آن دختر نباشد، خانهای است خالی از یک زبان سخنگو، خالی از نوازشهای نرم و خالص، خالی از عطر محبتِ بیدریغ . پدر و مادری که پسر دارند اما دختر ندارند، گویی بخشی از جانشان را کم دارند؛ بخشی که هیچ پول و هیچ مقام و هیچ موفقیتی جای آن را پر نمیکند . پدرم، که اکنون در آسمانهاست، میگفت: « ...
میدونی دستاورد این بحث های چند روزم چی بود؟ راست میگن از دل سیاهی هام روشنی هست.. دستاورد این بود که تمام تلاشم رو میکنم هیچوقت عزت آدما اختیار و کرامت نفس آدما رو زیر سوال نبرم... هیچوقت کسی رو سرزنش نکنم..هیچوقت نگاه بالا به پایین نداشته باشم چون خیلی درد داشت خیلی درد داشت. نمیخوام این درد از سم ...
با دوستم به اداره کل آمدهام، مانتوی من کوتاه است و دم در منتظرش نشستهام. چند دقیقه پیش رستوران کنار اداره کل، رستوران را باز کرد و آب معدنی آورد گفت بیا داخل رستوران بنشین، هوا گرم است. حقیقتاً هوا آن قدر گرم بود که رفتم داخل رستوران نشستم. چند دقیقه بعد حس کردم بهتر است توی رستوران نباشم. مرد حرف ...
تجربه منحصربفرد امروزم را در یک قصابی به دست آوردم.این قصابی بر اساس تعریف همکاران بهترین قصابی شهر است که گوشت های خورشتی را خیلی خوب خرد می کند. نزدیک اداره بود و رفتم با این تصور که شاید گوشت گوزن هم داشته باشد.البته که نداشت اما داخل قصابی پر از کله های انواع گاو و گوسفندهای بخت برگشته و شاخ گاو ...
بیشتر از اینکه زن ها پیچیده باشن مردها پیچیده ان همسرم میگه وقتی بم میگی چشم هرچیتومیگی عین یک مورفین میمونه از اینکه رئیس تو و خونه ام احساس آرامش میکنم حس قدرت. تو کلمات و صحبتات زیاد ازکلمه ی چشم استفاده کن.. + میدونم تا حد زیادیش ذاتیه اما چه ذات مسخره و الکی!!!!!! تو کلاس مشاوره خانواده که ...
هر لحظه فرصتیست برای نو شدن. زندگی همیشه پر از فرصتهای تازه است که منتظر کشف شدن هستند. زندگی پیشرو، یادآور زیبایی تغییر و امید به آینده است. هر روز، شروعی دوباره برای ساختن داستانی نو. مانا ...
رازِ سکوت در عمق نگاه نهفته است. گاهی سکوت، قویتر از هزاران واژه حرف میزند. بگذار احساساتت در قاب این تصویر، جان بگیرند. مانا ...
بشدت احساس ضعف دارم چند روز نتونستم درست غذا بخورم زیر دوش داشتم از حال می رفتم، اومدم بیرون فقط به مامان گفتم برو برام یه چیزی بخر بیا که دارم از حال میرم.. مامان لوبیا پلو پخته ولی اصلا میل ندارم بدم میاد از بوی غذا... فعلا چنتا دونه بادوم خوردم دعا دعا می کنم زود مامان بیاد... این دیگه چی بود گرف ...
دکتر گفت "شاید اگه ارتباط با یه آدم جدید رو امتحان کنی نظرت عوض بشه و بتونی فراموشش کنی" تکیه دادم به پشتی مبل زرد رنگی که روش نشسته بودم. سرم سنگینی میکرد و اگه دکتر جلوم ننشسته بود احتمالا برای چند ثانیهای هم که شده چشمامو میدوختم به سقف و چند ثانیه ای هم که شده از بند این همه سوال و جواب و نصیحت ...