شاید با کمی نوشتن ذهنم اروم بشه. پیپر ریویوی سرطان رو، استادم بدون اینکه من بهش بگم یا ناله کنم، دید چقدر اون چیزی که برنامه ریزی کرده سنگینه؛ بنابراین کمش کردیم به فقط سرطان های بافتی. کمی خیالم جمع شد بابتش. پروژه م رو خودم برنامه ریختم که تست هاش رو تا دو هفته دیگه تموم کنم. ماه های زیادی ه که در ...
دیشب یهو یادت افتادمو برای چند لحظه نفسم رفت و امشب برای هزارمین بار عکس دو نفرتونو دیدم و قلبم نزد به همین راحتیه مردن ...
زهرای بابا سلام این ماه دیر شد چون حواسم به عمو بود. ماه بعد برایت می نویسم. ...
نویسنده این سطور خیلی علاقه داشت که یک جمجمه گاومیش یا بایسون به دیوار خانهاش نصب کند. او به المانهای معماری داخلی سبک جنوب آمریکا که متاثر از بومیان آمریکایی است بسیار علاقهمند میباشد. گاهی وقتها حس میکند در زندگی گذشتهاش رئیس قبیله چروکی بوده و برای تزیین چادر سرخپوستی از یکی از همین جمجمه ...
هر وقت ما دستمون بنده و میریم دو سه دیقهای بیاییم، کلی اتفاق میافتد، البته از بالا گفتن سیاسی ننویسید برای همان دو سه باری هم که آمدیم بنویسیم دیگر نشد دیگر! حالا با دو سه خط دلنوشت یا به قول معروف چصناله در خدمتتان هستیم؛ باشد که حالمان بهتر باشد و طنز های مزخرف را دوباره وارد کار کنیم. ...
لعنت به من لعنت به من که خرم بازم دلم به سمتت برگشته لعنت به من که بازم تو هر فال و خوابی دنبال یه نشونه از برگشتنتم ولی جان عزیزت برنگرد الان نیا الان انقدر مرد نیستم که وایسم پررو پررو زل بزنم بگم نباش بگم نمیخوام باشی بعد از چند هفته شایدم چند ماه این دست اون دست کردن بالاخره دلم اومد پستش کنم را ...
چند روز پیش دکتر با من حرف زد. نمیدانم نگران من است یا میخواهد مرا از سرش وا کند. آن وقت که لازمش داشتم من را سنگقلاب کرد و حالا دیگر چندان مهم نیست حرفی بزند یا نزند. البته بدم نمیآید گاهی حرف بزند با من. این حرف زدن هم چیز عجیبی است واقعا؛ آدمیزاد اگر خودش را نریزد بیرون، میترکد. بهش گفتم دک ...
من جغرافیام خوب نیست؛ شمال و جنوب سرم نمیشود، غرب و شرق را با هم اشتباه میگیرم. جدا از این، خیابانها و بزرگراهها هم نمیشناسم. یعنی به طور کلی با موقعیت و مکانیابی مشکل دارم. نمیدانم کافه خوب کجاست، فستفودهای تهران کجا هستند، اگر بخواهم با دختری پسری قرار بگذارم کجا را باید نشان کنم. برای هم ...
۱- گاهی مواقع آرزوهایی که به خاطر قوانین طبیعت هیچوقت امکانپذیر نخواهند بود توی خوابم برآورده میشوند. با اینکه تو خواب میبینم که آرزوی کذایی برآورده شده است ولی انگاری همچنان یک جای قضیه میلنگد. انگاری به یک ورژن خراب و پر از باگ از آرزوی مذکور رسیدهام. ۲- تو کتاب شیمی دبیرستان واکنشهای شیمیا ...
توی آینه نگاه میکنم و با خودم حرف میزنم. کار عجیبی نیست اصلا، همه آدمها با خودشان حرف میزنند؛ فقط فرقش این است که گاهی صدایم درونی نیست دیگر، یعنی اگر کسی کنارم باشد میشنود. گفتم پسر چقدر زود گذشت. چند لحظهای صبر میکنم که جوابم را بدهد اما آینه حرفی نمیزند. میگویم دیدی 36 ساله شدم؛ سی و شش ...