امروز و دیروز به شدت تحت تاثیر هورمونها بودم. البته یادگرفتم چطور کل روزم رو تحت تاثیر قرار نده. یک فلش پر از آهنگهای قری روی تلویزیون گذاشتم و هر بار انرژیم کم میشه میرم بلند بلند گوش میدم و میرقصم. حالم بهتر میشه، انرژیم میاد بالا تا یه چند ساعت. شنبه یا یکشنبه باید برای مرخصی دوباره برم ادا ...
حال که کاملا بیخیالش شدم باز بهم پیام داده. میدونه چطور پیام بده که آدمو کنجکاو کنه. نمیخوام هیچ جوره تو زندگیم بیاد. یادم میاد چند سال عاشق ی بودم. عشق بچگیم بود. بهش توجه نمیکردم، حتی سلام هم نمیکردم. ازش فرار میکردم چون میترسیدم دست دلم پیشش رو بشه. یکم بزرگتر که شدم بهش پیام دادم. خیلی ترسو و مح ...
امروز اگر پریود نشم دست میندازم رحممو درمیارم میندازم جلو سگ. واقعا این ماه اذیتم کرد. به تاخیرم افتاده و سرویسم کرده. حال جسمی و روحیم رو به شدت تحت تاثیر قرار داده البته که نوسانی اما بازم. ...
مصطفای من هر چند وقت یک بار، یه حکایت شگفت انگیز تو چنته داره. امروز تعریف کرد یکی از دوستانش که دو تا پسر داره (یکیشون یازده سالشه)، چند وقتی هست که از همسرش جدا شده. اما هنوز با همدیگه توی یک خونه زندگی میکنند! (باورش برام سخت بود.) هیچ کس از خانوادههاشون نمیدونه اینا جدا شدند. فقط خواهرِ خانم ...
زیر پتو دراز کشیدهام و دارم فکر میکنم کاش یک پرنده بودم، آزاد و رها. امروز خستهام و کمی ناامید. نمیدانم این ناامیدی از کجا سرچشمه گرفته است شاید هم همان خستگی باشد که گمان میکنم ناامیدی شده است. دلم میخواهد امروز بخوابم و نامرئی باشم. غیب شدن موقتی و نبودن زیر پتوام ولی پتو همانند شنل پدر هر ...
از سرکار برگشتم، چ گفت به دوستش و دوست دخترش گفته بیان خونه. ذهنم درگیر این بود که چکار کنم. اولین بار بود میزبان بودم. حقیقتا خسته شدم و تمام تلاشم و کردم. سرعت عملم بالا نیس. چ کمک نکرد اولاش اما آخراش کار و جمع کردیم باهم. عالی نبود ولی قشنگ بود. میشد حضور من و به عنوان یه دختر تو زندگیش دید. دوس ...
رابطه عجیبی شده. قرار بود قبل از 6 صبح از خونه بیرون بریم چون مادرش چن ساعتی برمیگشت. اما من این عدد و جدی نگرفتم و 6 و یک دقیقه درحالی بیدار شدم که مادرش برگشته بود و کفش من جلوی در بود. در نهایت ناچار به سلام احوالپرسی شدم. برخورد خوبی داشت ولی کاش آب میشدم میرفتم تو زمین. بعد با چ رفتیم کله پاچه ...
معاشرت و گفت و شنود با آدمها برای من از سه حالت خارج نیست. یک: بعضیها انگار خمیر افکارشون بریده بریده است. موضوعات و دلمشغولیهاشون پراکنده است. آخرِ معاشرت با این آدمها فقط برام خستگی میمونه و حتی از این معاشرتها فراریام. دو: بعضیها خمیر افکارشون آماده و لطیف هست. آدم دوست داره باهاشون حرف ...
انرژیام به روال سابق برگشت. البته پیاماسم تمام نشد فقط بدنم تصمیم گرفت بیشتر از این بدقلقی نکند. اوضاع خودمم این روزها بهتر است. مثل آدمیزاد مینشینم و درس میخوانم. غر نمیزنم و مشکلاتم تا حدودی رفع شدهاند. خوابم درست شده است و از خودم شرمگینم که این قدر سرزنشاش میکردم و فکر میکردم خودم کمک ...
مدتیه وقت نمیکنم بنویسم. مامان چ رفته مسافرت و من خونه چ موندم. روز اول سر بحث همیشگی دعوامون شد اما میدونم اینبار من مقصر بودم. خواستم ازش جدا بشم. روز قبل با فامیل خودم جمع شده بودیم و از فیلم های ترسناک و جنایی میگفتن. وقتی با چ دعوام شد ترسیدم. گفتم نکنه بلایی سرم بیاره. بهرحال مشکلی پیش نیومد و ...