یه روز توی جمعی یه چیزی گفتم که همه زیر سیبیلی رد کردند جز یه طلبه که اونجا نشسته بود. آقا این تا آخر جلسه از روی دوش ما پائین نیومد که نیومد. گفتم علم با مستی ارتباط داره... حالا من یه چیزی گفتم کدوم علم و کدوم مستی رو که نگفتم مگه ول می کرد ؟ خلاصه اونها ده بیست نفر بودند زورم بهشون نرسید اما ز ...
۲۸ مرداد به عنوان روزی که برای عاشقان تاریخ همیشه ابهامات زیادی ایجاد کرده است مطرح است من شخصا وقتی تقویم سال به ۲۸مرداد می رسد یاد آن واقعه تاریخی می افتم باتوجه به عشق وعلاقه که به تاریخ دار28 مرداد وکودتای انجام شده در ان برایم مهم جلوه می کند براستی چرا؟کودتای 28مرداد ودوتناقضمصدق وعدم مواضع ای ...
امروز رییسم پرسید چطور میرم سرکار و وقتی فهمید ماشین نخریدم هنوز گفت اگه کسی برات یه ماشین مثل کوییک بخره سوار میشی؟ ایجاد فاصله و برگردوندن حرفای این آدم هول به کار، خیلی گاهی ازم انرژی میبره. میخواد یه توضیح بده، انگشتش و میزنه به آستین لباسم... از طرف دیگه این مرده که 8 برابر من سابقه کار داره عا ...
دیروز دخترا دفتر نقاشیشون رو آوردند که نقاشی بکشند. لیلا گریه کرد که چی بکشه. رفتم با مداد براش طرح سادهای از یه دختر کشیدم. با دایره و مثلث و بیضی. لیلا گفت مامان چقدر قشنگ کشیدی! زینب گفت مامان شغل تو چیه که اینا رو یاد گرفتی؟ گفتم شغلِ من خوشحال کردن شماست. یه کتاب قصه هست به نام اردوی رنگی ر ...
خیلی کم وقت دارم. گفتم تندی این وسط یه پست هم بنویسم. بعد مدت ها لپتاپ رو روشن کردم تا سوالات امتحان بچه ها رو طرح کنم و صفحه وبلاگ باز بود واسه همین گفتم، چرا که نه؟ همیشه کارهام همینه. دیگه خیلی پربرنامه نیست، چون دیدم برنامه ها واقعا قابل ریختن نیستن. فقط میتونی توی همین لحظه ای که هستی کاری که ب ...
زیاد عادت به زندگی بدون دغدغه ندارم! اما ظاهرا الان تنها چیزی که باید براش کار کنم ریسرچ جدیدمه. حدود ۲۰ روزی هست که نقل مکان کردم به شهر و ایالت جدید برای دوره پست داک! برای خونه وسایل خریدیم و پرش کردیم. یه خونه ی یه اتاق خوابه گرفتیم که خیلی دوسش داریم. طبقه دومه. بزرگ و جاداره. دیشب میز ارایش خر ...
میدونید دوستان عزیز حقیقتش ویرگول برای من یک یک محله شده که آدماش همه یک نوشته خونه دارندآدماش مشغول زندگیشون هستند که نوشتنشونه بعضی وقتها به نوشته خونه های هم سر می زنن از گل واژه های گلدون باغچه نوشته خونه دیدن می کنند بعضی وقتها از گل واژه لذت می برند بعضی وقتا هم گل واژه ها مورد پسندشان نیست خل ...
برقای خونه خاموشه و فقط لامپ اتاق روشنه صدای بازی گوشی ازونور تر میاد ، آبجی کوچیکه با لباس صورتی و آستین پفی خوابیده و وقتی نگاهش به نگاهم میفته برام بوس میفرسته همه چیز به ظاهر خوبه ولی یک چیز کمه ، نمیدونم چی شاید چون هیچ ذوق و شادی تو نگاه پدر و مادرم نمیبینم امروز به موهای بابام دقت کردم، سفید ...
تند و گزارش وار از سفر می نویسم، شاید بعدها به همراهی همسفرم، هدی، کتابچه ای چیزی از توش در اومد. از اون صبحی که به کله م زد دعوت هدی، (دعوت هدی؟) رو جدی بگیرم و همسر هم نه نگفت و زینت خانوم هم ذوق زده همراه شد، تا وقتی بلیط مهران گیر آوردم به تعلیق و تردید و هیجان گذشت. بلیط اینترنتی مرتب کنسل میشد ...
من خب بعد از یکسری اتفاقات اضطرابم به شدت بالا رفت. به حدی که پارسال یک ماه تمام غذا نمیتونستم بخورم و حالت تهوع داشتم و فهمیدم از اضطرابه. مجبور به مصرف دارو شدم. حالاااااا، حالااااااا من دارو میخورم و واقعا همه چی به تخمدونم شده. خیلی ریلکسم. اصلا درس، زندگی همه چی رو رها کردم. جدی میخوام برم دکتر ...