واقعا تف توی این زندگی که نمی گذارد یک قلپ آب خوش از گلوی آدم پایین برود.داستان از ابن قرار است که رییس اداره من را صدا زد و همراه معاونش شروع کردند به تعریف و تمجید کردن از من و بعدش پیشنهاد دادند پست روابط عمومی سازمان را قبول کنم که نکردم.پر واضح است قبول نکردن پست پیشنهادی آقایان بدون عواقب نخوا ...
خیلی دلم می خواهد بنویسم، اما از چه چیز؟ از خودم می پرسم از چه بنویسم که لایق نوشتن باشد؟ درست مثل وقتهایی که خیلی دلم میخواهد با کسی، دوستی یا آشنایی حرف بزنم و از خودم میپرسم آخر از چه چیز؟ سلام و حال، احوال و چطوری را رد کنیم و برسیم به چه خبر؟ درست سر همین پیچ " چه خبر" من شبیه رانندهی نابل ...
منم و مادر و شب و صدای کولر ،نه من خوابم میبره نه مادر اخرش،پا شدم همه ظرفهای شام رو که تو سینک بود شستم . مرداد شلوغی رو شروع کردم روز اولش مامان رو بردم یه نورولوژی جدید چون نمیشد ۵ساعت گذاشت تو ماشین ،دکتر همون سوالات دکتر شیراز رو ازش پرسید ولی مامان بیشترش رو جواب نداد.حتی اسم دخترهای من رو ؛دک ...
امروز رفتم باغ فقط عکس گرفتم و برگشتم درس خوندم. ساعت مطالعه بالایی نداشتم ولی سعی کردم همون کم رو حفظ کنم عکس تولد گرفتم اگر از دوستان قدیمی هستید بگید که رمز بدم. ...
ببنید عزیزان زندگی خیلی غیر قابل پیش بینیه! مثلا همین پست قبلی و بیین که مال تقریبا چهار ماهه پیشه، من نه تنها قرارداد خاصی نبستم حتی از نظر کاری بدتر از تمام سال های قبلمه، حتی ارشدمم تموم نکردم چون جنگ شد و همه چی به تعویق افتاد. گفتم جنگ!! باورم نمیشه هنوز واقعا بعد چهل روز هنوز تو بهتم، چی شد؟ چ ...
1. معلم کلاس ژاپنی سارا از آنها پرسیده است: - نوشیدنی مورد استفاده مردم ایران در روزهای گرم سال چیه؟ سارا و رفقا هم صادقانه جواب داده اند: - چای! ◇ مربی باورش نمی شده است که استراتژی ما برای مقابله با گرما پناه بردن به یک نوع گرمای دیگر باشد. ◇ 2. یک غذایی یاد گرفته ام که عالی است و ساده: بادمجان و ...
از شدت کلافگی در حال متلاشی شدنم. چهارشنبه به قدری بهم سخت گذشت که امروز عزا گرفتم که فردا قراره هفته شروع بشه. یکی از گوشوارههام گم شده و حس میکنم طاقت هیچی و ندارم. حتی نای گشتن هم ندارم. با اینکه خوب خوابیدم، الآن هم خواب آلودم. دقت کردید گاهی یه سری اتفاقات خوب بصورت زنجیری رخ میدن؟ و گاهی اتفا ...
من نوشتن را دوست دارم و وقتی نمی نویسم انگار یک تکه از وجودم را گم کرده ام و حالا .. واقعا احساس میکنم که گم شده ام . احساس جالبی نیست شاید از خوشی زیاد است که زده زیر دلم ، شاید زیادی ناشکری میکنم که هی غر میزنم و ناراضی ام . وقتی کار ندارم ناراضی ام ، وقتی کار دارم ناراضی ام، کلا انگار هیچ موقعیتی ...
خاکستری عزیزم، من الان دقیقا در وضعیت "ندانم کاری" قرار گفتم. حتما می پرسی این دیگه چجور وضعیتی هست که خب اجازه بده برات توضیح بدم. این وضعیتی هست که ادم نمی دونه چیکار کنه. کلی کار هست که می خواد انجام بده ولی نمی تونه، اصلا انگار... طلسم شده و نمی تونه اون کار ها رو انجام بده. می دونم خیلی احمقانه ...
ترکیب جاده و شب و باد خنکی که میوزه و ظرف بستنی آب شده میون دستام و آبجی کوچولویی که هِی وول میخوره و یه مشت میزنم روش ... زندگی فک میکنم همین باشه... ولی خب... من نمیخوام برگردممممممم..چرا مرخصیا انقدر زود تموم میشه...فقط دو روز دیگه مونده:(((( ...