پایان تلخ سریال تاسیان همه جا حرفشه حقیقتا واقعا تلخ بود و یک بعد از ظهرم هم حالم رو گرفت.. اما دنیا واقعی سختی ها تلخی هاش خیلی بیشتره... کاش آخر تلخی و سختی های دنیا مثل پایان بندی سریال تاسیان بود.‌.اما متاسفانه خیلی بیشتر و فراتره کدوم فیلم سازی میتونه داستان یک مادر یک کودک غزه ای رو بسازه؟ اصن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

همچون قاصدکی سردرگم زورم به اجابت هیچ آرزویی نرسد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

نمیدونم چی شد که پای چ به بلاگفام باز شد. قول داد خودش نخونه و از گوشی من بخونه. از اونجا که نمیتونم حرف بزنم و گاهی حرف‌ها میچسبن ته سینم، بدم نیومد گاهی ببینه دوستش دارم. که پشت صحنه زندگیم و هم ببینه. زخمام، آسیب پذیریم، همه چیز... یواش یواش باهاش شفاف بشم. اما بد پیش رفت. متن "زخم و مرهم" بنظرم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Dear Grey, Ive learned this new word today. It means someone who only works and obeys for money. Nothing but money, even that person would go in the middle of the hell for money. I have learned this word after I've finished Six of crows. the story was a chef's kiss adventure. I admit that it took me ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

شده دلت، از زمین تا آسمان بگیرد؟! بخواهی زار زار گریه کنی؟! بسان کودکی که بادکنکش بیخبر ترکیده است!!! شده گاهی آنقدر دلت گرفته باشد که با تلنگری بشکنی؟! دلت بخواهد بروی گوشه‌ای و زار بزنی؟ دلت بخواهد سریالهای غمگین ببینی؟!!! تا اشکهایت بهانه‌ای داشته باشن برای ریزش؟!! تا کسی متوجه اشکهای قلبت نشود؟! ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

احساس بی‌کسی عجب دردی دارد.... مانا/1401 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

مادرم قلمم بشکند که ننویسم، مادرم مُرد! مانا/1403 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

واقعا تف توی این زندگی که نمی گذارد یک قلپ آب خوش از گلوی آدم پایین برود.داستان از ابن قرار است که رییس اداره من را صدا زد و همراه معاونش شروع کردند به تعریف و تمجید کردن از من و بعدش پیشنهاد دادند پست روابط عمومی سازمان را قبول کنم که نکردم.پر واضح است قبول نکردن پست پیشنهادی آقایان بدون عواقب نخوا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خیلی دلم می خواهد بنویسم، اما از چه چیز؟ از خودم می پرسم از چه بنویسم که لایق نوشتن باشد؟ درست مثل وقت‌هایی که خیلی دلم می‌خواهد با کسی، دوستی یا آشنایی حرف بزنم و از خودم می‌پرسم آخر از چه چیز؟ سلام و حال‌، احوال و چطوری را رد کنیم و برسیم به چه خبر؟ درست سر همین پیچ " چه خبر" من شبیه راننده‌ی نابل ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

منم و مادر و شب و صدای کولر ،نه من خوابم میبره نه مادر اخرش،پا شدم همه ظرفهای شام رو که تو سینک بود شستم . مرداد شلوغی رو شروع کردم روز اولش مامان رو بردم یه نورولوژی جدید چون نمیشد ۵ساعت گذاشت تو ماشین ،دکتر همون سوالات دکتر شیراز رو ازش پرسید ولی مامان بیشترش رو جواب نداد.حتی اسم دخترهای من رو ؛دک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید