یادت نره… زندگی همینطوری آروم و بیصدا از کنارمون رد میشه، بیاونکه بفهمیم کِی شروع شد و کِی تموم میشه. روزها یکییکی میان، خستهتر از دیروز، و ما هنوز غرقِ کار و فکر و حساب و نگرانی، یادمون میره چرا شروع کردیم، کی بودیم، چی میخواستیم. آدمها زیر فشارِ روزمرگی له میشن، بیاونکه صدایی ازشون د ...
استادم گفته ۱۲ و نیم میاد . فکر کنم ۱۲ و نیم کلاس داشته باشه من نتونم باهاش حرف بزنم . نمیدونم شایدم بشه . حالا فعلا منتظر نشستم رو صندلی روبه روی کلاس ۳۰۲ ...
ساعت نه و نیمه . یواش یواش باید برم دانشگاه و منتظر بمونم تا استادم بیاد و باهاش حرف بزنم . الان که تو خونه م استرس ندارم حرفایی که میخام بزنمو تمرين کردم و بلدم چی بگم حتی خوب یادم هست که نمونه هایی که جمع کردم رو نشونش بدم و درموردشون صحبت کنم میدونم مودبانه چه جوری خواسته مو بگم ... اما وای از وق ...
بنام رب کریم در دنیا لذت و آرامشی بالاتر از این هست؟ که بچه ها رو فرستاده باشی مدرسه و غذا هم از دیروز داشته باشی و رخت کثیف هم تو سبد نباشه جاروپاروتم کرده باشی و روز اول دورهت هم باشه و بنابر این وروووود سرور انگیز به غار تنهاییییییی لذت بخشششش رو جشن میگیریم💃💃💃💆♀️💆♀️💆♀️... ساعت ۸ و ربع صبحه. ...
دلتنگی در من بیداد میکند تو در چه حالی؟ فکرت یکدم رهایم نمیکند تو در چه حالی؟ بند بند وجودم در طلبت در هم میشکند تو در چه حالی؟ من غرق در توام تو در چه حالی؟ ...
یکی از خوبی های کله سحر از خانه بیرون زدن این است که می توانی برای دقایقی پر خیال بگشایی و مثلا اگر گربه ای دیدی فکر کنی یکی از کاراکترهای داستان های موراکامی هستی و می توانی با گربه ها حرف بزنی.کاری که من امروز کردم و با گربه نازی که جلوی در پارکینگ بود به زبان میویی سلام و صبح بخیر گفتم و این دیدا ...
مسافرت چهار روزه بالاخره تموم شد و اولین تجربه و خاطره ی مسافرت شمال و دریا و جنگل ساخته شد حالا با تنی خسته و انبوهی لباس که بخاطرشون دو بار لباسشویی کوچیک بیچاره ام رو روشن کردم و هنوز فردا هم باید به کار بگیرمش برق ها خاموش و زیر پتو به استقبال خواب میرم اینم شد خاطره... پ.ن. ولی خودمونیما شمالیا ...
امروز دلم برات خیلی تنگ شده. همیشه و هر روز بهت فکر میکنما، اما امروز یکم عجیبتر، یکم عمیقتر... انگار هزار فرسخ اونورتر تو هم داری بهم فکر میکنی! اما ماجرا فقط به دلتنگی ختم نمیشه. وقتی دلتنگی اینطوری عمیق میشه، ولو میشم کف اتاقم و تنگی دل همانا و کار نکردن همانا! زندگی نکردن همانا! فکر و خیال کرد ...
بعد از اینکه از فکر خودکشی کردن و مردن بخاطر پایان نامه و رد شدن های مداوم کارم توسط استادم ، بیرون اومدم تصمیم گرفتم فردا برم دیدنش توی دانشگاه و مثل یه آدم قوی باهاش حرف بزنم و خواهش کنم راهنماییم کنه . نمیدونم چی میشه فکر میکنم بی تفاوت بهم بگه خودم مقصرم شایدم راهی پیدا شد... اتفاقی توی راه دیدم ...
الان که اومدم تو این شرکت و درگیر جذب و استخدام شدم می بینم چقدر آدم ها با آی کیو پایین تو کرج زیاده ! مگه میشه یکی با 30 سال سن بلد نباشه یه فولدر رو سیو کنه ؟! اینا چجوری لیسانس گرفتن ؟ واقعا پیدا کردن نیروی انسانی خوب سخته. یکی که مهارت داره اخلاق نداره یکی که اخلاق داره مهارت خاصی نداره ، مثلا ی ...