download_daniell_heyd بیا با هم آهنگ گوش کنیم🥲 برای دانلود موزیک رو لینک بالا بزن ...
میخوام بخوابم و به جاش فردا صبح بلند بشم برای درس خوندن البته اگر بتونم، بیدار که میشم باید در سکوت مطلق بدون هیچ حرکتی باشم چون ممکنه کیان بیدار بشه و مثل همیشه نزاره یه صفحه هم بخونم! از طرفی زیادی سکوت و بی تحرکی ساعت ۶ صبح هم باعث میشه خوابم ببره به خصوص با مطالب فوق العاده یکنواخت درسی! موندم چ ...
در گرمای شرجی چنان سرمایی خوردهام نگو و نپرس.امیدوارم از بدن درد و گلودردش زود خلاص بشم. ...
از بس آب لوله کشی این شهر طعم لجن می دهد،روزهایی که برای پیاده روی به آبیدر می روم، معمولا دو تا بطری با خودم می برم و آنها را پر از آب چشمه ای می کنم که سر راهم است و طوری در مصرفش احتیاط می کنم انگار آب حیات است. اولا که آب چشمه خیلی کم شده است.اما، بالاخره می شود در چند دقیقه دو تا بطری را پر کرد ...
بنام رب کریم ... و من شرمنده ی ایشان شدم... شرمنده این خاندان کریم _ گرچه منظور من از پست قبل ابداً بیارزش قلمداد کردن مفهوم توسل به خاندان پاکشان نبود... چون عملا به چشم دیدم گاهی با هیچ تدبیری هیج چیزی جور در نمی آید و فقط چیزی شبیه معجزه یهو شروع میکند آرام آرام کارها را روبراه کردن... و این اع ...
در مغز و قلبم پر از ابهام بین شدن و نشدن... یه لحظه اینقدر استرسم زیاد میشه انگار قلب نمی زنه.. هرکه این پست رو دید بنیت حل این مشکلم هرچندتا که می تونه این ذکر رو برام بگه میگن یکی دیگه دعات کنه زودتر مستجاب میشه يا فارِسَ الْحِجازِ أَدْرِكْني ، يا أَبا صالِحِ الْمَهْدِيَّ أَدْرِكْني دلم می خواد زو ...
این روزا سیار ترین حالت ممکنم..خانه به دوش ترین حالت ممکن.. دو هفته خونه ی پدر همسر..دو هفته خونه پدر خودم...میتونید تصور کنید که چقد بی نظمی پیش میاد...این وسط ممکنه یه وقتایی هیچکس نباشه من مجبور باشم برم خ ونه ی خاله ای ، داداشی کسی...چون با پسر نمیشه تنها بدون مرد بود ..بدون وسیله..راستش ر ...
دلم برای معلم پنجم دبستانم تنگ شده. زنها توی زندگی من چیز جالبی نبودن از نزدیکترین تا دورترین همیشه آزارم دادن. مطمئنم میدونید نزدیک تریم یعنی چی. چرا یاد اون زن افتادم چون اون زن از مادرم هم بیشتر بهم اهمیت میداد و من خیلی دوستش داشتم. عاقل دانا و مهربان. خیلی خسته ام. میدونم اگر زیلو عوض نکنم تم ...
مجید ماهها در بیمارستان بود. پای مصنوعی گرفته بود، اما درونش چیزی مصنوعی نبود؛ زخمهای دلش واقعی بود. فکر میکرد علی شهید شده است. روزی نامهای رسید، بدون نشانی، فقط امضا شده بود: «زندهام. دارم میام.» دل مجید لرزید. از همان روز هر عصر، کنار راهآهن میرفت. اتوبوسهای پر از جانباز و اسیر را میدید. ...
قرار بود من برم خیابون ولی مامان بایدمی رفت دکتر باهم رفتن.. این دوتا بلا هم پیش منن ازصبح تا الان کلی آتیش سوزوندن یه ساعت یه بار میرن سراغ تلفن زنگ برنیم مامانم اینو برام بخره اونو بخره.. موهامو دوقسمت کردم یه طرف فائزه شونه کنه یه طرف دیگه فاطمه ینی موهامو از جا کندن هم زمان یکی به سمت راست می کش ...