بسم الله آخيش بالاخره پسر خوابید و من از همه تقش هایی که در طول روز روی دوشمه کنده شدم درسته که در طول روز خیلی بدو بدو میکنم اما به این احساس رضایت قبل خواب می ارزه... بااینکه امروزم مثل هر روز کل کار عقب افتاده دارم خیلی جاها کامل نبودم تلاشم ناقص بوده اما همین که میدونم تمام توانم رو به کار بردم ...
چند روز پیش خیلی اتفاقی با آقایی آشنا شدم که اسمش می ذارم آقای دل داده یه پسر 27 ساله، که روزی چندین ساعت کار می کرد از صبح ساعت 7 تا 5 عصر غذاشو می خورد مستقیم می رفت مغازه که با رفیقش شریک بود تا 12 شب راستش خودمم گلبرگ هام ریخت چطوری می تونه این حجم کار کنه.... برام انگیزه بود این حرفش مدام توی م ...
سلام ؛ امروز دوشنبه۲۸ مهر هم گذشت ... تمام امروز رو هم به انتظار گذروندم ؛ هر پیامی رو باز میکردم به امید اینکه کارم آماده شده باشه همه چیزو چک کردم خبری نبود ... فکر نکنم دیگه چیزی تحویل بگیرم اما پول زیادی بابتش دادم ...پولی که میتونستم باهاش لباس بخرم کفش بخرم یه دونه از اون لیپپلامپر های شیگلم ...
خسته از یک شیفت لانگ تو تاریکیِ خونه در رو باز کردم و اولین کار روشن کردن لامپ و تلویزیون بود چون از سکوتِ تنهایی متنفرم خسته و کوفته و خوشحال ازینکه فردا رو بیکارم و تا لنگ ظهر میخوابم توی اسنپ مارکت چرخی زدم و چند قلم چیز سفارش دادم آقای اسنپی با دختر بچه اش دم در بود و وسایلم رو تحویل داد سس شکلا ...
روانکاوی یکی از اثرگذارترین نظریهها در حوزهای میانرشتهای (بینابین علوم انسانی و علوم پزشکی) است که ردپای آن را در بسیاری از رشتهها بهروشنی میتوان میدید، از جمله در فلسفه، ادبیات، هنر، نقد ادبی، تعلیم و تربیت، علوم سیاسی، ارتباطات، جامعهشناسی، تاریخ و ... . در نگاه نخست، روانکاوی بهطور خا ...
یک چیزی که متوجه شدم اینه آدم وقتی خودش کار میکنه قدر پول رو بیشتر میدونه و جدی جدی میدونه هر هزارتومن چه ارزشی داره. یکی از دوستام که خیلی هم عزیزه و من نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم برای بیرون رفتن، سر همینه. خیلی سرخوش و بدون اهمیت خرج میکنه. اینجور که خب عه فلان چیز بیخود دو تومنه بریم حالا امتحان ...
سلام . کسی هست پایان نامه ارشدش رو خودش نوشته باشه ؟ من احتیاج به راهنمایی دارم . اکه هست لطفا برام کامنت بزاره 🙏 ...
جلوی در ایستاده بود. درِ قدیمی، سرد و بیجان، مثل کسی که دیگر حوصلهی شنیدن ندارد. چقدر کوبید، چقدر زمزمه کرد، چقدر اشک ریخت تا شاید صدایی از آنطرف بیاید... اما هیچ. فقط صدای قطرههایی که از لبهی بام چکید و به کف حیاط خورد. لبخند زد، اما آن لبخند، مثل لبخند کسی بود که دیگر امیدی ندارد. گفت: "شاید ...
بالا سر قابلمه برنج بودم که ببینم دم گرفته یا نه و زل زدم به قطرههای آب بخار گرفته روی در قابلمه برنج. ۸ ساله هستم و کلاس سوم دبستان، معلم نحوه تشکیل ابر و باران رو توضیح میده. دستمو میارم بالا و میگم: خانم مثل تشکیل بخار آب روی در قابلمه برنجه. آب داخل قابلمه بخار میشه بعد میشینه روی در، قطره که ...
ولش کن دختر، حرفی بود که شنیدم وقتی گفتم هنوز تنها ساکن قلبم تویی چطور ولت کنم وقتی چشماتو تو هر آسمونی میبینم وقتی لبخندتو پشت هر ابری میبینم وقتی بیدار میشم و میبینم که پیام دادی من امروز نیستم فردا زنگ میزنم شاید من خیلی سر تو مثبت نگر شدم ولی همینکه با یه پیام جلوی چشم انتظاری بیهودمو گرفتی برام ...