به آپارتمان جدید منتقل شدم. آپارتمان قبلی‌ام تعداد واحدهای کمتری داشت. و همسایه‌ها را می‌شناختم و صبح‌ها بهشان صبح‌بخیر می‌گفتم. از کاترین، خانم شصت ساله‌ای که در بالکن کنار سگش می‌نشست و یک چیزی شبیه گوبلن می‌بافت تا مایکل، پیرمرد بازنشسته‌ای که هر روز صبح تو استخر شنا می‌کرد و بعد روی تخت کنار است ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

ساعت نزدیک ۱ شبه، همه خوابن و فکر کردن به آینده نمی‌ذاره بخوابم. هفته‌ی پر از تعلیقی پیش رو دارم و امیدوارم همه‌چی همون شنبه مشخص شه. چقدر عجیبه که یه ایمیل ساده می‌تونه باعث برنامه‌ریزی‌هایی بشه که شکل زندگی آدم رو به‌کلی تغییر بده. خوبی‌ش اینه که برای هر دو حالتش برنامه دارم و تهش به مقصد می‌رسم. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

راستش بعد این همه غر زدن و زجر کشیدن، لازم می‌دونم یه چیزی تو مایه های آسونی پس از سختی(که به خدا دروغه، سخت تر هم شده🥴✌🏼) تحت عنوان قبولی دانشگاه پس از گذر از هفت خوان رستم، یه پست داشته باشم. بعد از ۱۲ سال محصل بودن با اعمال شاقه که ۶ سال آخر به صورت بُلد طور در سمپاد گذشت و اللخصوص ۳ سال آخر زجر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حس استرس عجیبی تمام طول مسیر همراهم بود امروز عصر، وقتی داشتم اون مسیر دیرینه ۱۵ سالرو طی میکردم. همچنان همون دختر نوجوونی بودم که تمام طول مسیر دل دل میزد که اگه اتفاقی دیدت باید چیکار کنه ؟کل مسیرو هم مشتاق چهره به چهره شدن با آدما بود دنبال یه ردی از اون چشمای .... هم ترس و دلهره از دوباره دیدن ا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

نکنه بمیرم و یه شب توی زاگرس کمپ نکرده باشم؟ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امشب برای اولین بار همراه مریضم. یکی از خاله هام رَحِمش رو خارج کرده و چند روزی مهمون بیمارستانه. قرار بود مامان بیاد ولی بابا گفت من بیام که اینم تجربه شه برام، یعنی عاشقشم که دوست داره طعم هر چیزی رو چه تلخ چه شیرین بچشم. بخش زنانه و اکثر خانوما تازه زایمان کردن، تخت بغلی یه دختر خانوم حدوداً بیست ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

به طرز مسخره ای وقتی چیزی مینویسم منتظرم بیای بخونیو نظر بدی در حالیکه تو حتی روحتم خبر نداره همچین جایی هست و منی پشت همچین وبلاگی داره برای توئه بی معرفت مینویسه بگذریم... دیشب شماره پلاک ماشینتو دراوردم و خب بله مرض جدید من اینه که تو خیابون دائم خیرم به پلاک ماشین ها که نکنه از کنارم بگذری و متو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز روز غمگینی بود برام از سر صبح حالم عجیب گرفته بود و همین شد که با یک تلنگر سر ظهر ترکیدم.نمیدونم چرا ولی تو اولین تایم خالیم یه ماشین گرفتمو مستقیم رفتم جایی که اولین بار با هم قرار گذاشتیم جایی که واسه اولین بار تو چشمات نگاه کردمو گفتم دوستت دارم هیچ چیز سر جاش نبود به جز خاطراتم، خاطراتمون ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دندون درد داره به جنون میرسونه.... اعصابم به شدت خورده و عصبیم.... چقدر بی جنبه ای آخه لعنتییییی چقدررررر!!!!! ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

در این پست با یک سری چصناله مواجهید، اگر حالتان محتوی غم است حتما بخوانید، اگر هم خوشحالید نگه دارید وقتی غمگین بودید بخوانیدش. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید