همیشه اونجوری که برنامه ریزی میکنیم پیش نمیره. قبلا از این موضوع خیلی عصبی میشدم. همه چیز باید طبق برنامه و در زمان خودش پیش میرفت و شاید تو ۷۰ درصد حالات اینجوری نبود. اینجور مواقع عصبی میشدم. از دست خودم که کجای کار رو اشتباه پیش رفتم که اونی که میخواستم نشده. زمان زیادی برد تا این رفتار بد رو از ...
دیشب آخرای شب دیدم از آقای ح پیام دارم. راستش هنوز بقیه میوتن و فقط نوتیف این آقا میاد. خیلی تعجب کردم. دیدم نوشته: میشه یه سوال بپرسم؟ من یه استرسی گرفتم. گفتم خدایا چی میخواد بپرسه؟ بعد از دقایقی که من داشتم سکته میکردم، اومد سوال کرد که : توی این مدت با کسی آشنا شدی؟ یا با کسی صمیمی شدی؟ ( از پسر ...
اینکه میگن آدم باید کار و درآمد و روابط و اهداف و آرزوهاشو مخفی نگه داره به نظرم خیلی کار درست و خوبیه. پس بیاین امسال اینو امتحان کنید (اگر تا حالا امتحان نکردین) من چیزایی که تا حالا از کتابهای روانشناسی و تراپیهایی که رفتم رو در این باره اینجا مینویسم: 1- بدترین چیزی که شما رو لو میده، دهن شما ...
تا اینجای کار بزوووور خودمو بیدار نگه داشتم که نماز صبح پر نشه دعای سحر هم شروع شد رادیو جوان روشنه استاد موسوی قهار با اون صدای طلاییش داره میخونه ۱۳ دقیقه مونده به اذان صبح بوقت تهران... دیشب زندگی پس از زندگی ۲ فروردین رو دیدم و عجیییب منقلب کننده بود این قسمتش... چقد این مجری رادیو جوانو دوست دا ...
خاکستری عزیزم، می دونی من همیشه از گذر زمان متنفر بودم. از اینکه آدم های زیبا و توانا روزی پیر و از کار افتاده میشن. از اینکه روزهای خوب زود تموم میشن. از اینکه گل رز فقط مدت کوتاهی تازه می مونه و بعد سریع پژمرده میشه و زیباییش رو از دست میده. احساس می کنم 'زمان' با من دشمنی داره. امروز تصمیم گرفتم ...
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین ؟ سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت؛ منم بهر تو غمخوارترین ! چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین ... + فریدون مشیری ...
یه پست اینستا دیدم، با این مضمون که وقتی عشق تو را دوباره پیدا کند... دیدم چقدر برا الف آدم خفنی بودم. با اینکه اون خیلی وقت ها احساسات من رو گستلایت میکرد، من تو موقعیت مشابه دستشو میگرفتم و قوت قلبش بودم... تقریبا هر آرزویی اون پست کرده بود، من واسه الف بودم! نمیشه افسوس نخورد که بهترین ورژنم رو ب ...
امروز به کافه کتابفروشی بارنزاندنوبل رفتم و مشغول خواندن کتاب جدیدی که از آنجا خریدم شدم. کتاب اقتصاد ۱۰۱. میخواهم کمی از اقتصاد سر در بیاورم. یک پیرمرد گوگولی هندی آمد و کنار من نشست. بعد از چند دقیقه شروع به حرف زدن کرد. انگار سیصد سال بود که با کسی توی این دنیا حرف نزده بود. از خاطراتش درباره ا ...
به نظرم بد نیست آدم هر چند وقت یه بار برگرده به پشت سرش نگاه کنه. اتفاقایی که افتادن، چه چیزایی اذیتشون کرده؟ چه چیزایی شادشون کرده؟ من هر موقع برمیگردم به پشت سرم نگاه میکنم، میبینم فقط خودم موندم، لپ تاپم، سازم، نوشتههام، سریالا و فیلمهام، کتابهام... آدما؟ هیچوقت. همیشه به انواع مختلفی هر آسیبی ...
حالا ولی من اونقدرام که وبلاگم نشون میده، آدم غمگینی نیستم. ...