قسمت 3 . درگیری با مرد کچل و واکنش مردم خیابان هنوز در همان حال بود. گرما تندتر شده بود، مثل آتشی که کسی هیزم تازه رویش ریخته باشد. فرهاد، با پیراهنی خیس از عرق، همچنان میان خیابان می‌چرخید و فریاد می‌زد. گاهی فحش، گاهی هذیان، گاهی فقط صدای فریاد، بی‌کلمه. از مغازه‌ی پلاسکو، مردی – مشتری‌ای- بیرون پ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

_ دوست داری امروز تلفنی با هم صحبت کنیم؟ آه، دیگه بحث دوست داشتنِ صحبت کردن نیست، بحث توانایی و من ناتوانم. __ همین، ناتوانم من. بدون توضیح بیشتر حتی. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بابا زنگ زده فردا قراره میوه هارو بچینیم ناهارو صبحونه، رو حاضر کنین بیارین خیلی خیلی ارزونه می خرن :( بابا هرروز از ساعت 3 عصر می رفت شب هم می موند فردا صیح 6 برمیگشت میگه الان دیگه خیلی سرد نمی تونم بمونم وگرنه می ذاشتیم شاید قیمت ها بالاتر می رفت. حتی سرد خونه الان کامل پُره انار، خرماست خالی نیس ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هیچ خبری از استاد نشد . استاد که همیشه دقیق و سر وقت و فوری جواب می‌داد... نمیدونم شاید استاد هنوز کارمو نخونده شابد خونده سرش خلوت باشه می‌فرسته نمیدونم ... مغزم خسته شده . دیشب به بدبختی خوابم برد هر نیم ساعت یه بار خواب استادو میدیدم و از خواب می پریدم. خدایا این کابوس تموم بشه من دارم جون میدم . ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بسم الله و بالاخره بیست و هفت سالگی تولدم مبارکه + خداروشکر بابت همه چی🧡 + ارزیابی کردم امسالم رو...راستش قشنگی هاش خیلی بیشتر از تلخی هاش بود... مثلا تولد پسر مادر بودن مستقل بودن دریا رفتن مشهد رفتن و... ولی تلخی هاشم حیلی تلخ بود مثلا جنگ که فکر کنم یه خاطره مشترک بین هممونه یا بستری شدن پسر تو ب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خانم/آقایی که پرسیده بودی چه زبانِ جدیدی رو کار میکنم که سخته؟ چون نه ایمیل گذاشته بودی نه آدرس وبسایت، خواستم اینجا بگم Rust کار میکنم محض عذاب کشیدن! ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حلوا رفته بود بغل برادرم و برادرم هر کاری می کرد حلوا از او جدا نمی شد.دست آخر خواهرم رادصدا زد و خیلی راز و رمزی طور گفت: - بیا این رو بردار.عجله دارم. خواهرم آمد و گفت: - چی رو بردارم؟ حلوا با اشاره به خودش گفت: - من! برادرم یک طوری شرمنده شد که یک ساعت بعد هم پیش ما ماند و تا حلوا اجازه نداد و با ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

آب و هوای گوشی فردا رو اندکی ابری نشون میده ، انقدر بارون ازمون دریغ شده که به یه تیکه ابرم راضی ام تا باورم بشه پاییزه تا گردن زیر پتو رفتم و حوله ی باز شده از دور موهام رو دوباره میپیچونم آبجی زنگ زده و با ذوق از دوخرچه ی ( همینجوری میگه ) صورتیش که تازه براش خریدن میگه میپرسه شام چی خوردم و میگم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

آقای خواننده داره میخونه: از چی بگم برات، همه چی عالیه چرت میزنم رو گل قالی فقط جای تو اینجا خالیه و من به چرت زدن روی قالی فکر می‌کنم. امروز ظهر استراحت نکردم و دیشب هم بی‌خواب شده‌بودم. هنوز کمی ترسو هستم. این روزها ترسو شده‌ام و هیچ ایده‌ای برای این حس جدید ندارم. گاهی می‌گم آدم که کاری انجام مید ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تلفنی با آبجیم اینا صحبت می کردیم بعد که خواهرم گوشی رو به دامادمون داد،گفت از وقتی این داروها میدیم وورزش های کاردرمانی انجام می دیم خیلی بهتر شده 🫠 ما هیچ ما نگاه ما بغض.. مامان بابغض گفت الهی شکر.. مامان خسته بود خوابید از الان، اینقدر آرووم خوابید که فکر کن این خواب یه خواب شیرین باشه براش خوابی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید