پزشکهایی که شاید مثل پزشکان سریال «گریز آناتومی» روزگار ناز و صورتی ندارند، چون خودشان هم مثل ما گیر و گرفتارند، اما به اندازه دنیای خیالی این سریال شجاعت و جسارت و تبحر پریدن در مهلکه و نجات جان و روان آدمیزاد را دارند و خب دستهایی برای کمک، همیشه و همواره سمت ما دراز شده. کافی است درست ببینیم و ...
🔻روزمرههای جنگی🖌️سلامی به دنیای صورتی از پس روزهای خاکسترینازنین متیننیاشما را نمیدانم ولی من همین دیروز صبح دلم میخواست بروم توی خیابان و از هررهگذری که میبینم بپرسم:«ببخشید، شما چطور ادامه میدین؟». اما این کار را نکردم. به جای این خل و چلبازیها، ماندم توی خانه و زل زدم به صفحه تلویزیون و ...
روزمرههای جنگی سرکلیشه ستونی است که روزانه در اعتماد منتشر میشود. شماره دهم 👇🏻 ...
از روزی که آتش بس شده تنها کاری که می کنم خودم را می رسانم به چیزهای آشنا،ادم ها،مکان ها،ادم ها را میبینم که بفهمم زندگی هنوز سرجای خودش هست.همان زندگی نیمه کاره البته.همان زندگی ای که توش درد میکشیدم و همان ادم هایی که مایه ی آزارم می شدند.فکر میکنم این روزها من از فقدان معنا یا جا به جا شدن آنها ...
من یک دهه هفتادیام، شاید تا قبل از جنگ اخیر اسرائیل همه فکر میکردن که ما تا حالا جنگ و بمب و موشک ندیدیم، ولی من خیلی وقت بود که همه اینا رو دیده بودم!من موشکهای کرونا و قطعی اینترنت سال ۱۴۰۱ و ۱۴۰۴ رو بر پیکر کسبوکار خودم دیدم، هر بار ترمیمش کردم دوباره زدنش، ترمیم کردم باز هم زدن و روز از نو ر ...
بدون آنکه با آدمها معاشرت کنم، با بستنی قیفیام نشستهام به تماشا. تماشا کردن شبیه مراقبه است، شبیه بردن ذهن بهجایی بیرون از خودش. مغزم برای هضم کردن همهی اتفاقهای پیشآمده هنوز هم مهلت میخواهد، حتی بهجایش وادارم میکند موهایم را از ته بزنم و با این شیوه، بر انتهای همهی وقایع غیرعادی یک نقطه ...
🔻روزمرههای جنگیحالا وقت زندگی است 🖌️نازنین متیننیا یک روز بعد از آتشبس، زندگی روی نواری از آرامش آغوشش را به روی ما گشوده. انگار نه انگار که تا دیروز در ملغمهای از دود و آتش و ترس، ما را نگران و دلواپس گذاشته بود. حالا ما، آدمیزادهای ترسیده و روی دیگر زندگی دیده، در سکوت و آرامشی عجیب، به «حالا ...
روزمرههای جنگی سرکلیشه ستونی است که روزانه در اعتماد منتشر میشود. شماره نهم👇🏻 ...
بچه ها، شما هم حس میکنید توی کُما هستید؟من حس میکنم توی کُما هستم. نمیدونم چرا. خیلی جدی وقتی مثلا ب زندگی ب اتفاقات، ب روند جلو رفتن همه چیز، ب خودم توی آینه نگاه میکنم یه ترس سراسر وجودم رو میگیره. حس میکنم من توی کُما هستم. حس میکنم هیچی واقعی نیست. با خودم میگم نکنه چند سال پیش زمان کرونا یا حتی ...
پا که در شهر میگذاری سر تا سر ویترین های پر رنگ و لعابی را میبینی که مردم صف به صف گیج و گنگ به آنها خیره شده اند . ابتدا تو هم فریب میخوری و به پشت این ویترین ها برای تماشا میروی اما خیلی زود چشمت را میزنند , میدانی چرا ؟ چون یک چیز مهم در هیچ کدام از آنها جاری نیست یعنی زندگی . مردمانی که عشق را د ...