سریال پلوریبوس چند دقیقه بعد از شروع سریال، سوال مهمی ذهنما را به خودش مشغول میکند: قرار است داستان یک شخصیت را دنبال کنیم و یا شاهد ابعاد مختلف یک "وضعیت وخیم" باشیم؟ این همان سندرومی است که اغلب فیلمهای علمی تخیلی به آن گرفتار میشوند. سندروم وضعیت وخیم با اینکه نفس ما را در سینه حبس میکند و ظر ...
حکمرانی اعداد و ارقامزمانی میرسد که تمام قائلههایی که امروز بر سر حقوق زنان در طرح اصلاح #قانون_مهریه داریم تمام شده و قانون کار خودش را میکند. این طرح میتواند مثل همه بحثهای حقوق زنان به یک اصطکاک طولانی و بی نتیجه تبدیل شود و هر اعتراضی علیه آن بیفایده باشد. میدانید چرا؟ چون هزینه رسانهها ...
ماجرای یک بازبینیسال پیش در رادیو مهمانی داشتیم که اصرار کرد همراهی با خودش آفیش شود. بعد که رسیدند فهمیدیم همسرش بود. تمام مدتی که این خانم در استودیو به عنوان کارشناس حرف میزدند، آن آقا در اتاق رژی از پشت شیشه عکس و فیلم گرفتند. آن شب راستش خیلی کلافه شدم و در دلم چند بدوبیراه گفتم، که این چهکار ...
گلپریصدایش میکنیم "گلپری". اسمی که مادرم برایش انتخاب کرد. گفت از بس شوهرت نازش را میکشد، باید اسمش شبیه هووها باشد. خندیدیم از این شوخی و از آن وقت نه فقط خودمان، که همه فامیل به همین اسم صدایش میکنند. ۲۰۶ خسته و رنجورمان را میگویم. نقرهآبیِ مدل سال ۸۳، میراثدار موتورهای فرانسه و سرآمد ماشی ...
Parvaneha ~ ArtMent.IRMohsen Chavoshiهر کس که از حالم خبر دارهاز شونههام این بارو برداره...@derakhte_tafakor ...
شنیدن بعضی حرفها از آدمهای دور چندان مهم شاید نباشد، اما حرف شنیدن از کسی که روزگاری بچههایت خاله صدایش میکردند، حقیقتا قلبم را مچاله میکند. اما این مچالگی هم بماند در جعبه تلخ و سیاه دردها، کنار همه چیزهای شبیه خودش. چیزهایی که باید در این راه تجربه میکردم و انگار راهی برای دور زدنش نداشتم.ب ...
خیلی نیاز دارم که این روزهایم را روایت کنم، از طرفی اما میترسم از گفتن خیلی چیزها. از اینکه مخاطب نوشتههایم فکر کند بیش از اندازه به دستاوردهایم مینازم و یا روایتهای پیروزی به ورطه کلیشه زنان مستقل بیفتد.الان ساعت نزدیک ۲بامداد است و من در این خنکای شبی که انگار دستش به گیسوی پاییز دراز است، فک ...
چرا رفتیم سراغ جایزه نقد؟در تلویزیون اینترنتی خبرگزاری دانشجو توضیح دادم.@derakhte_tafakor Video is too big ...
نسبتم با #دوزیست داره خیلی چسبنده و حساس میشه. این رو میفهمم که مثل فرزندم زاییدمش و بزرگش کردم. میفهمم که باید برای آیندهش برنامه بریزم و نگران باشم. اما آیا طبیعیه که متعصبش باشم؟ یا وقتی خاطرات روزهای سخت بزرگ کردنش رو مرور میکنم بغض کنم؟اینجایی که عکسش رو گذاشتم یک لوکیشن خاصه. بعدها که نگ ...
این شبها و روزها رو فراموش نمیکنم که چقدر با رنج و خستگی سر شد. اما روزهای شلوغ همیشه دلچسبه. دلچسبتر از خوشی و سرمستی فراغتهای بسیار.انگار آدمیزاد تو شلوغیها بیشتر آدمیزاده. ...