از خواب بیدار میشوی. با انبوهی از پیامهای خوانده نشده ۱ تا ۷ صبح مواجه میشوی. پیامهای ساعات آغازین خواب و بیداری را میتوان درک کرد، ولی آخر ساعت ۴ صبح مؤمن؟!دوست داری مثل خارجیها با ورزش و دوش و صبحانه مقوی روزت را آغاز کنی، ولی تو را چه به این سوسولبازیها، وقتی ۲،۳ ساعت مفیدت را قراره است ب ...
Forwarded From خیالِ تو…عهد بستمنفسم باشی ومن باشم و تو…https://t.me/khiyal_e_to3860 ...
در دهه بیست زندگی، فکر میکردم و عملا ایمان داشتم که به هر قیمتی شده، رویایم؛ هر رویایی از عشق و آرزو و جاه را نباید رها کنم. یک الگویی هم داشتم، دختری هم سن و سال خودم که از دید من معشوقه رویایی ترین رابطه عاشقانه قرن ما بود، یک جمله ای را جایی به نقل قول نوشته بود که: Don't you dare to give upحتی ج ...
زن از ظاهر زندگی من رفته ولی هنوز بعضی وقتها خوابش را میبینم.در واقعیت توی یک ماه ازدواج کردیم.هردومان عروس یک فامیل شدیم.از روز اول باهاش مقایسه شدم.برای من نماد مهمی ست شاید.کانون خانواده ای که من دوست دارم داشته باشم را دارد.شاید هم از اینکه ادمها او را پذیرفتند بهش حسادت میکنم.دیشب توی خواب سر ز ...
دو سال پیش مصاحبه نویسندهای را گوش میکردم. بنظرم فضاش خیلی افسرده و دارک و ناامیدانه آمد. حجم سیاهی و اندوه صداش انقدر بالا بود که تاب نیاوردم و دقایقی بعد رد کردم رفت.الان دوباره به آن مصاحبه برخوردم. بنظرم نه تنها دارک و اندوهناک نبود بلکه بسیار واقعی و نرمال مینمود و تا آخرش گوش دادم.یا من هم ...
نیکولای آبی: در خانهٔ مادرم یک موضوع بسیار مهم وجود داشت و آن هم پیازداغ بود. در تمام عمری که آنجا زندگی میکردم، مامان پنج صبح بیدار میشد و روی کوچکترین شعلهٔ گاز با کمترین درجه، پیازدا ...
یکی نوشته از حسودی دارم میترکم که تو مشایة نیستم. آن دیگری، دائم تو بغضم. دیگری، اعصابم خورده. بایست گفت: چه خبرتونه؟ چه خبرررتونه؟این چه دینی است که برای خودتان ساختهاید، دائم در حسرت، در نارضایتی وضع موجود. مسابقه است؟بابا این دین اسمش روش است؛ اسلام. کو آن سلم؟ کو آن تسلیم؟اگر دست داد و رفتیم ...
لحظههای زنده بودن فرّارند. از دست میگریزند به محض آنکه بخواهی به چنگشان بیاوری، مثل اشعهای بدون پیشوپس که از غیب میآید. لحظههای زندگی تملکناپذیرند. برای همین نمیشود با هیچ پولی خریدشان. نمیشود از پیش برایش برنامه ریخت یا ساختش. خودبهخودی است. لحظههای زندگی پاداش ندارهاست. در نداری و وار ...
معطل دوستی شده بودم که بی معرفتی را در حقم تمام کرد و مجبور شدم تنها بروم کیش برای امتحان تافل. حتی نمیدانستم از پس تنهایی سفر رفتن بر می آیم یا نه؟ حتی اسم هتل را نمی دانستم چون او جا رزرو کرده بود از خواهرزاده اش که از کارکنان هتل بود. نمیرفتم از امتحان جا می ماندم، برای پذیرش دانشگاه نتیجه اش ر ...
رها کردن مراحل مختلفی دارد.این طور نیست که شما چیزی را که تا دیروز بهش چسبیده بودید رها کنید و او مثل بادکنک پر شده از گاز هلیوم ،برود به آسمان و دور و دورتر شود نه.در عمل اینطور اتفاقی نمیفتد.تو همانجا ایستاده ای و من رهات کرده ام بالاخره.تو عقب نرفته ای ،جلو نیامده ای.اما انگار ان سر پل هنوز ایست ...