مستندی دیدم درباره درختان هیرکانی...و این نوشته ام انگار جان گرفت. دانستن اینکه کسی را زیر زمین داری، که در سویی دیگر از این سیاره، سرش در آسمان میرقصد...TelegramNovember 25thدر هر منطقه ای، درختهای تنومندتر نقش مادر برای درختهای اطراف دارند. از طریق ریشه ها به اطراف سیگنال خطر می فرستند که سم، آفات ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امان از این مغز! موقعی که ازش ایده می‌خوام مثل تنبل درختی نگام می‌کنه و یه چیزی توی دهنش داره می‌جوه.انگار نه انگار همین مغز بود که دیشب موقع خواب با چشمای ترک‌ترک وادارم کرد اون ایده نابش رو بنویسم.خب لامصب من نمی‌تونم چند روز بشینم تا تو شب و نصفه‌شبی خلاقیتت گل کنه!من نیاز دارم هر لحظه که بخوام ب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

این روزها خیلی کم اهل نوشتنم و بیشتر می‌خوانم. دروغ چرا؛ اضطراب و کلاف‌های پیچیده ذهنم اجازه نمی‌دهند بنویسم. آدم‌ها اینجور وقت‌ها چه‌کار می‌کنند؟ بعضی‌ها دعوا مرافعه راه می‌اندازند، بعضی‌ها سیگار می‌کشند، بعضی خیابان‌گردی. من هیچ‌کدام اینها نیستم، به جایش بازی می‌کنم. از همین بازی‌ها که میوه‌ها را ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

این یادآوری‌های هر از گاه فیس بوک و گوشی همراه، که عکسهای قدیمی را می آورد جلوی چشم آدم، که مثلا پانزده سال پیش چنین روزیده سال پیش فلان آدم بهت فلان حرف را زد .... با اینها یک رابطه عشق و تنفر که نه، یک‌ حس غریب پویننت دارم.‌گوگل کردم که پویننت به فارسی چه میشود. برای poignant معادل نوشته: «تکان ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من یک چیزیم شده که از مرگ هم تکان نمی خورم.چند روز پیش که خبر مرگ دوست جوان برادرم و خانم نویسنده که یک بچه همسن بچه ی من دارد را شنیدم جمله ی بالا را نوشتم. انگار کرخ شده باشم نسبت به شنیدن خبر مرگ!امروز صبح یک ساعت از اپیزود اخر رادیو مرز را گوش میدادم که روایت ادم هایی ست که در جنگ دوازده روزه عز ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

JasadReza Yazdani🗣 رضا یزدانی🎧 موزیک‌های مشابه تو اپلیکیشن‌ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

عصر ارام پنج شنبه ست.خانه تمیز است.دوتا گلدانم را با گل های زرد کمرنگ و ارغوانی پر کرده ام و یکی را وسط میز گرد شیشه ای اشپزخانه و دیگری را روی میز چهارگوش هال گذاشته ام.برای قهوه سازم که بعد از پنج سال دوباره به راهش انداخته ام امروز قهوه ی دانه خریده ام.امروز به خانه رسیده ام.برای پتوس های بلند ش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بچه ها برای یک هفته رفتند سفر.باید بلند شوم اخرین نشانه های حضور بچه ها را در خانه جمع کنم،پاکت پیتزای خورده شده ی دیشب،توپ آبی طرح بارسلونا که زیر مبل است،دو تا لیوان کنار تخت که دیشب سر اینکه کی برود اب بیاورد «هرکی تک بیاره » بازی کرده بودیم،پاک کردن قطره های اب البالویی که با سینا گذاشته بودیم ت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

داشت ماشینامون رو می‌شست. خیلی دلش پر بود، از همکاراش که برای مشتری وقت نمی‌ذارن و هزینه واسه مواد شوینده خوب نمی‌کنن؛ از اونایی که برای شستن جزء به جزء ماشین، پول جدا درخواست می‌کنن و در آخر هم منتظر انعام تپلی هستن. راست می‌گفت، خودمم طعم این طمع رو‌ چشیده بودم.با همون لهجه غلیظ شیرازیش می‌گفت: «ک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

همدست کسی نباش که آسیب زدن به تو برایش کار سختی نیست. نگاه می‌کنم و می‌بینم گاهی در موقعیت آسیب‌زننده من هم به آن آدم یک چاقوی بُرنده‌تر داده‌ام که بهتر تکه‌پاره‌ام کند. نه برای این‌که از زخم‌های تازه و دردهای جدید لذت می‌برم. فقط به‌خاطر این‌که اغلب وقت‌ها مراقب خودم نبوده‌ام و انگار کسی هم بهم یاد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید