دیدی همه اشتباه میکردن؟ تو مرد بودی، خیلی هم مرد بودی.میدونم تو چه وضعیتی تونستی با همه بجنگی و ایران تیکهتیکهشده رو متحد کنی و شاه بشی و بر ایران بزرگ حکومت کنی. تو وضعیتی که هیچکس تو رو حتی آدم هم حساب نکرد. میگفتن آدم خواجه حتی حق حیات نداره، شاه بشه؟! خانما هم نمیتونن شاه بشن، تو بشی؟تما ...
نیمروز پاییزی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا، مدرس به میانه مبحث آن روز رسیده بود که دانشجوی خسته و خوابآلود رشته آمار و ریاضی، سرش را گذاشت روی نیمکت و عمیق تا آخر ساعت کلاس را خوابید و وقتی سراسیمه بیدار شد که روی تخته دو مسأله نوشته شده بود، استاد رفته بود و دانشجویان در حال ترک کلاس بودند. او گیج و ...
یک بار نشسته بودیم توی مترو و دوستی که بعد از مدتها آمده بود ایران تا دیداری تازه کند، کنار گوشم گفت «چرا آدمها اینقدر شبیه هماند؟» بعد دست کشید روی بینیاش تا بفهمم منظورش چیست. توی آن روزها تبِ عمل بینی زیاد بود و هنوز عملهای تهاجمی و غیرتهاجمی زیبایی روی بقیه اجزای صورت، اینهمه زیاد نشده ب ...
از داشتههای خودت بگو و دیگری رو منکر نشو؛ وقتی اولی رو نداری، دومی رو مرتکب میشی!(@mahdiyartian) ...
با سردرد بدی از خواب میپری. ساعتت عدد ۲ را نشان میدهد اما خورشید را میبینی که کنار کوه است! یعنی خورشید خوابمانده یا زودتر آمده سر کار؟ با موهای درهمآشفته و پریشانحالی از تخت خودت را میکَنی. روی تنت آثار کتکخوردن و مشتومالی حسابی توسط بردگان آفریقایی حس میکنی. طبق عادتِ هر روزِ بعد از بی ...
سلام بر دوستان گل ویرگولیم حتما این متنی که نوشتمو تا انتها بخونید که سو برداشتی صورت نگیره 🙏لطفا اول متن پایین رو بخونید و بعدش پادکستی که گذاشتمو گوش کنید که تحلیلی روی متنه .زیاده خواهی و نارضایتی انسانتعویق رضایت و رنج همیشگیخوشبختی و نقش ذهنیت انسانراه حل واقعی در زندگی مدرننتیجهگیری: هزینه و ...
روغن زیتون ریختم توی تابه روی پیازهای خلال شده، زردچوبه فراوان ریختم. طلایی که شدند، قطعه های گوشت را اضافه کردم. تفت دادم و بعد آب ریختم. دارچین و فلفل قرمز. دو گوجه نیم شده از وسط. بادمجانها را جدا با کمی نمک و تکه های نازک سیب زمینی را با ادویه سیب زمینی سرخ کردم. محتویات هر دو ماهیتابه را برگردا ...
▫️منهج القديم لكتاب اللغة العربية للصف الرابع أو الثالث الابتدائي سلطنة عمانکتاب درسی قدیمیِ زبان عربی برای پایه چهارم یا سوم ابتدایی در عمـان #علیه_فراموشی ...
نویسنده اینجا، برای رد کردن یک پیچ، یک خانِ مهم در مسیر دانشگاهش، محتاجِ دعاست. تلاش و تقلا و گفتوگو، دیگه اثربخشی نداره و باید به نیرویی والا و معنوی متوسل شد. قدردانم همگیام. شاید یه آدم طفلکی، از گوشهٔ رینگ و مشتهای بروکراسی دانشگاهی بیرون اومد.#کمک_کمک ...
چشم و چراغ: یکی از دخترهای مشتری ثابت سانس ساعت شش استخر است. مانتو و شلوار کرپ اداری میپوشد با مقنعه پفی مشکی. فلت و بلند و لاغر است. هیچکدام از المانهای جذابیتهای اینستاپسند را ندارد. پ ...