در رابطه با میزان نفرتم از تماس تلفنی باید این را بگویم که هربار گوشی‌ام زنگ می‌خورد، یاد این عکس می‌افتم و با اینکه نمی‌دانم کی و کجا اولین بار دیدمش، برای سازنده‌اش درود می‌فرستم!الآن باز چهار نفر زنگ می‌زنند و می‌گویند: «کلک! یعنی از دیدن شماره‌ی ما هم خوشحال نمی‌شی؟» نه دوست خوبم، نمی‌شوم؛ باور ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

روزی چهار بار قند خونم را می‌گیرم و روزی سه بار انسولین می‌زنم و روزی هفت‌ بار به جای سوزن روی دست و پایم نگاه می‌کنم و یاد دوستم می‌افتم که دربه‌در دنبال انسولین مخصوصش گشت و پیدا نکرد و مُرد! ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

چند ماه است به خاطر شرایطم مجبورم روی زمین بخوابم. تشک را انداخته‌ام بین تخت و دیوار؛ همان دیواری که از سقف تا کف‌اش را عکس چسبانده‌ایم. هر شب که سرم را می‌گذارم روی بالش، آخرین چیزی که می‌بینم، و صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شوم، اولین چیزی که به چشمم می‌خورد، این عکس است. تا می‌خواهم از دردی آخ بگوی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

چند روز تلفن خانه‌مان قطع بود و من تمام آن مدت به انسان‌های نخستین فکر می‌کردم که تلفن نداشتند، موبایل نداشتند، خانه‌هاشان در و اف‌اف و پنجره نداشت، هروقت حوصله‌ی کسی را نداشتند، می‌رفتند توی غار و یک تخته‌سنگ بزرگ می‌گذاشتند جلوی ورودی و زندگی‌شان را می‌کردند. حالا ما اگر بخواهیم دو ساعت برویم توی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هر روز کانال ماری، یکی از وبلاگ‌نویس‌های قدیمی رو چک می‌کنم ببینم چقدر پول جمع شده. بعد ریال رو به دلار تبدیل می‌کنم و عدد کلی رو از چیزی که جمع شده کم می‌کنم تا بفهمم چقدر با مبلغ مورد نیازشون فاصله داره. بعدش به دوازده سال پیش فکر می‌کنم. دوازده سال از روزهایی که مامانم یهو مریض شده بود، می‌گذره و ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بعد از صد سال تصمیم گرفتم به‌خاطر دل خودم، فقط و فقط به‌خاطر دل خودم نه هیچ‌چیز دیگر، یک جلسه‌ی نقد فیلم شرکت کنم. اطلاعیه‌اش را دیدم، زنگ زدم رزرو کردم، با اینکه شب نخوابیده بودم صبح زود حاضر شدم و رفتم آن‌جا. چه شد؟ عذرخواهی کردند و گفتند منتقد سرما خورده و جلسه کنسل شده. من زدم زیر خنده. چرا؟ چون ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هشت ماهی می‌شود که بچه‌ی همسایه‌مان مریض است. من از کی فهمیدم؟ از وقتی بابایش گفت برق که می‌رود و آسانسور نداریم، فلانی وقتی از مدرسه برمی‌گردد، نمی‌تواند از پله‌‌ها بالا بیاید. پرسیدیم چرا و جواب داد پایش درد می‌کند. دردی ناشی از یک تومور بزرگ؛ توموری که جهش ژنتیکی زمان رشد ایجادش کرده بود.توی تمام ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بیاین هروقت می‌خوایم در مورد چیزی نظر بدیم، ده ثانیه وقت بذاریم و توی ذهنمون این چند تا سؤال ساده رو از خودمون بپرسیم:۱- این موضوع به من مربوطه؟اگر پاسخ منفیه، سکوت کنیم و اگر مثبته، بریم سراغ سؤال دوم.۲- کسی نظر من رو در این مورد خواسته؟اگر پاسخ منفیه، سکوت کنیم و اگر مثبته، بریم سراغ سؤال سوم.۳- آ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

شما تا حالا هفت صبح به کافه‌های شلوغ و پرطرفدار شهرتان رفته‌اید؟ منظورم همان کافه‌هایی است که به شما القا می‌کند برای اینکه آدم موفقی به نظر برسید، باید هفت صبح با عجله در کافه را باز کنید و همانطور سرپا و بدون نشستن روی یکی از صندلی‌ها قهوه‌تان را سفارش بدهید. باید برایتان مهم باشد قهوه‌تان پنجاه پ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

متأسفانه به روزهای خداحافظی با این زیبای دوست‌داشتنی رسیدیم؛ شلیل شمس.میوه‌ای که نمی‌دونم چرا و به چه بهونه‌ای جزو میوه‌های قرآنی نیست! درحالی‌که هم اسمش زیباست، هم رنگ و لعابش و هم طعمش. چقدر قشنگ می‌شد اگر خدا اول یکی از سوره‌ها می‌گفت: «والشَلیل الشَمس و طَعمُه» سوگند به شلیل شمس و مزه‌اش... ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید