یه روز بلاخره انقدر خوب میشم که از کار کردن و رسیدن به برنامه‌هام خسته باشم نه از کار نکردن و کلافگی و ناکامی‌هام. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیشب فالم خوب اومد.‌شب گفتم شاید به خوابم بیاد.آخه پارسال درست همچین شبی اومد به خوابم . نوشته بود بدم میاد از بالا باهام حرف بزنن.جالبه نه؟ این که کسی از روی نوشته به خواب آدم بیاد؟  تاحالا خیلی به خوابم اومده. همه ش تعبیر شده. بیشتر وقتها در قالب یه نوشته است. این که تو خواب می تونم بخونمش برام عج ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بعضی احساسات هیچ جوره با عقل جور درنمیان. یکی از همکارهام گاهی سعی میکرد بهم نزدیک شه. من با تمام قدرت از خودم دورش میکردم. که اولین دلیلش الف بود، که باعث میشد ابدا به خودم اجازه ندم گزینه دیگه ای وارد زندگیم بشه و همینطور که الف هم مدام میگفت بهشون رو نده! دومین دلیل این بود که زیاد ازش خوشم نمیوم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اسلایدهای کلاس امروزم را مرتب می‌کردم. برخی را حذف می‌کردم. تعدادی نیز اضافه کردم. اسلاید ساختن برای من، مرتب کردن ذهنم است. هیچ‌وقت به یاد ندارم یک سخنرانی را صفر تا صد تمرین کرده باشم؛ اما شده که ده پانزده اسلاید را چند ساعت عقب جلو کرده باشم و تغییرات جزئی داده باشم. در این […] نوشته شاید از بلند ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تا حالا شده بخوره تو ذوقتون؟! وقتی روی یه چیزی حساب باز میکنید و امید دارین، ولی نمیشه.. الان من تو اون حالتم الکی خوشحال بودم اعصابم امروز به قدری خرد بود که دلم میخواست یکیو بگیرم بزنم رفتم نشستم تو کمد، زانوهام بغل گرفتم و گریه کردم:/ بعدم تو گوشی چرخیدم که حواسم پرت بشه ساعت نزدیک به یک بعد از ظ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اومدم چند تا اپدیت بنویسم برم؛ -ما هیچ وقت ولنتاین برامون مهم نبود. پارسال همینطوری چون بانمک بود برای پژمان یه کارت پستال پست کرده بودم و خیلی خوشحال شده بود. امسال هم اصلا تو فکرش نبودم. غروبش خسته کوفته رسیدم خونه دیدم پژمان گل و خرس و یه ماگ قلبی و شکلات خریده. خیییلی خوشحال شدم و واقعا سورپرایز ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بابام دوشنبه شب راهی لبنان شدند. از بابا خواهش کردم به جای ما هم توی مراسم باشه... واقعا هرکس تونست بره؛ نماینده ایران بود. به جای همه‌ی ایرانی‌هایی بود که دلشون ضاحیه جنوبی پر می‌زد. من تا امشب که برای سید نماز لیله الدفن خوندم حس اینکه ایشون شهید شدند رو نداشتم. فکر می‌کردم هستند. حتی پررنگ‌تر و ح ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بار پروردگارا! ما گفتیم و نشنیدی گرفتید، خواستیم و جواب ندادید، اصرار کردیم و اجابت نکردید، آخرش هم که اینطور سر شوخی را باز کردید. حالا ما هم کوتاه آمده‌ایم دیگر. مقصود هم درک شد. صبر می‌کنیم و پای اصرار را سست تا هر وقت که شما صلاح بدانید. بله، جدیتی که پس هر شوخیتان دارید را میفهمم. یعنی سعی میکن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سُفره، سایه روشن بازی خورشید و ابر، عصر جمعه، دستهای مامان، برکت، اسفند، محبت پ.ن: این عکس را می‌گذارم اینجا، بعد عذاب وجدان میگیرم. من همان بچه هشت ساله هستم که مامان نمی‌گذاشت موز ببرم مدرسه که بوش می‌پیچد و بچه‌ی دیگری دلش بخواهد چه؟ گناه دارد. اما چرا من دیگر به این فکر نمی‌کنم که اگر کسی دلش بخ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

شاید هم ما فقط برای این زندگی می‌کنیم تا آدمهای دیگه قدر زندگی خودشون رو بیشتر بدونن. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید