در کاظمین، کاروان کوچیک ما، به کاروان اربعین بزرگِ دوستامون، ملحق شد. تو کاروان دوستانمون، نوجوان زیاد داریم. کودک هم همینطور. بچههای این کاروان، هر سال که از سفر اربعین برمیگردند، برای سفر سال بعدشون، برای بزرگترهاشون خط و نشون میکشند. که نکنه سال دیگه اربعین نبرنشون. بعضیهاشون کوله اربعینشون ...
صورتمو شستم و مسواکمو زدم ، غذای فردا رو تو یخچال گذاشتم و ظرفا هم شسته شده تو آبچکونه یه هلو شستم کنارم آماده گذاشتم گوشیم شارژ کردم و شمع و کبریت هم دم دستم گذاشتم نور خونه رو کم کردم و رادیو آوا زدم و منتظرم طبق برنامه برق بره ولی مثل اینکه نمیره صدای موتور ، صدای بچه ها از بیرون میاد حالا که برق ...
همین حالا کتابم را تمام کردم. آخرین کتابی که خوانده و تمام کرده بودم انقدر از نظرم دور بود که فکر کردم این اولین کتابیست که امسال میخوانم و تمامش میکنم. بعد یادم افتاد " ناسور" را هم خواندهام. حتما چیزهای دیگری هم خواندهام و یادم نیست. آخر من که بی کتاب سر نمیکنم. شاید هم کردهام و خودم خبر ندا ...
رانندهای که ما رو رسوند نجف، پسر واقعا خوبی بود. حتی وقتی تصادف کرد، آروم و مودب رفتار کرد. آخرش ازش تشکر کردم به خاطر رانندگی خوبش. در جواب گفت: خادم.. خادم... حدودا بیست دقیقه قبل از اذان صبح رسیدیم نجف. من تو ماشین نتونستم بخوابم. یه مقدار کمر و گردنم در معرض آسیب هستند و تو ماشین، هیچوقت نمیت ...
وقتی ببینمش دیگه نمیتونم ازش جدا شم. نگاهش، رفتارش... یهو حس میکنم این آدم با همه خوبی و بدیش مال منه. فعلا خشم و ناراحتیم ازش برای جدا شدن کافی نیس. گفت دنبالت اومدم نتونستم پیدات کنم فکر کردم با تاکسی رفتی، یهو نرم شدم. دیشب راه رفتیم. و بعد رفتیم سینما. فیلم زن و بچه. چقدر گریه کردم. آخرای فیلم د ...
در سالهای اخیر، ژانر رمان بیشتر از گذشته مورد توجه علاقهمندان ادبیات قرار گرفته است. هر سال تعداد قابلتوجهی رمان به زبان فارسی نوشته یا ترجمه میشوند و شمار خوانندگان این ژانر کم نیست. اما خوانش رمان به شیوهای تحلیلی و فهم معانی تلویحی و عمیقی که از لایهی سطحی رمان برمیآید، مستلزم آشنایی علمی ...
تو این مدت چندین اتفاق خوب و بد افتاد هربار که خواستم بنویسم انقدر خسته بودم که نوشته هام شبیه هذیون شد. پاک کردم و خوابیدم. ب بهم پیام داده بود، سین نکردم، پاکش کرد. از اینستا آنفالو و ریمووش کردم. دوباره پیام داده و دوباره سین نمیکنم. نمیخوام جزء کوچیکی از حرمسراش باشم. تمام وقتایی که توجه و محبتم ...
صبح سهشنبه ما قرار بود حرکت کنیم ولی تا همسر بره ارزهایی که خریده بود رو تحویل بگیره، دیر شد و حدود ساعت ۱۱ ظهر راه افتادیم. اینم بگم امسال، برادرشوهر ۲۰ سالهام هم با ما اومده سفر. بنده خدا تمام مسیری که در ایران در ماشین نشسته بودیم؛ صندلی عقب پیش بچهها بود. دیوانهاش کردند ولی نجیبانه هیچی نمی ...
کجای این نخ و رچ ها؟ کجای دار وجودم؟ چگونه بود زمانه؟ در آن زمان که نبودم؟ تو یکه نقش گلی روی چله ی تاریخ «من»، که نه... «ذره ی پرزی که دست شانه زدودم» بیا و تار های کهنه ی فرش را بنواز ببین مرا که میان دو رشته ی پودم. بیا بباف و بچین کار یکسره کن خطوط نقشه ی قالی، خالی و خام چه سودم؟ این شع ...
۱. اطلاعیهی «کارگاه نقد ادبی روانکاوانه ۲» کارگاه «نقد ادبی روانکاوانه (۲)» برای کسانی طراحی شده است که با مفاهیم پایهای نظریهی روانکاوی کلاسیک (فرویدی) آشنا هستند و مایلاند در نقد عملی روانکاوانه تبحّر پیدا کنند. لذا رویکرد این کارگاه صرفاً کاربردی است و به مفاهیم نظری نخواهیم پرداخت. در ای ...