ببین نمیدونم قضیه چیه فقط میدونم کلی آدم دارن تلاش میکنن که منو خر کنن، منم تمام تلاشم و میکنم که اونی که خرم نمیشه رو خرش کنم😂 ببین دست رو هرررررر کی می زارم متاهله😆 امروز خیلییییی زیاد رو یه نفر کراش زدم، به جان خودم کااااملاً زیرچشمی داشتم سر تا پاشو برانداز می کردم... نگاه کردم دیدم حلقه داره، ن ...
معمولا وقتی یه جایی نزدیک Rock Bottom، و نه دقیقا خودش باشم میام وبلاگ. خیلی وقته دیگه مهم نیست انسان ها چه تصوری ازم پیدا کردن، و از خیلی وقت منظورم چهار روزه. زمان برام عجیبه و کش میاد. مثل یه خوناشام، ولی بدون فناناپذیر بودن. این بدن ظریف و ضعیف هر لحظه ممکنه از هم بپاشه و معلوم نیست ذهنی که اینه ...
نقد ادبی، گفتمانی چندوجهی و متکثر گفتوگو با حسین پاینده، استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبائی از لغتنامه دهخدا گرفته تا فرهنگ معین و ناظمالاطباء در معنای نقد آوردهاند سِره کردن و سره گرفتن، بیرون کردن درهمهای ناسره از میان درهمها، بهین چیزی را برگزیدن، خرده گرفتن، کاه از دانه جدا کردن، ...
به آپارتمان جدید منتقل شدم. آپارتمان قبلیام تعداد واحدهای کمتری داشت. و همسایهها را میشناختم و صبحها بهشان صبحبخیر میگفتم. از کاترین، خانم شصت سالهای که در بالکن کنار سگش مینشست و یک چیزی شبیه گوبلن میبافت تا مایکل، پیرمرد بازنشستهای که هر روز صبح تو استخر شنا میکرد و بعد روی تخت کنار است ...
بالاخره طلسم شکسته شد و اومدم.مدت هاست تو ذهنم پست مینویسم ولی در واقعیت عملی نشده.بیشتر نیتم این بود از این روزهای بچه ها بنویسم.از آخر بخوام بگم، اَگول پگولمون که دو سه روز دیگه هفت ماه رو تموم میکنه و وارد هشت ماهگی میشه بی نهایت شیرین و خوردنی شده.جوری که گاهی حس میکنم قلبم کشش اینهمه احساس متفا ...
قسمت زیادی از بیمارانی که در درمانگاه و بیمارستان میبینم، اهل افغانستان هستند. بخشی از دردها و رنجهای آنها را عمیقاً و از نزدیک دیدهام. قسمت زیادی از دانش اندک پزشکیام را هم مدیون آنها هستم. متأسفانه علامتهای خاص بیماریها را که امروزه – به خاطر پیشرفت علم و دسترسی به امکانات پزشکی – باید [… ...
راستش بعد این همه غر زدن و زجر کشیدن، لازم میدونم یه چیزی تو مایه های آسونی پس از سختی(که به خدا دروغه، سخت تر هم شده🥴✌🏼) تحت عنوان قبولی دانشگاه پس از گذر از هفت خوان رستم، یه پست داشته باشم. بعد از ۱۲ سال محصل بودن با اعمال شاقه که ۶ سال آخر به صورت بُلد طور در سمپاد گذشت و اللخصوص ۳ سال آخر زجر ...
زهرای بابا سلام ...
من یه قانون دارم که پستهای وبلاگ رو با لپتاپ مینویسم. خونه تاریک بود و با خودم گفتم هوا هوای پست نوشتنه، ولی همه خواب بودن و نمیخواستم صدای دینگ لپتاپ بلند بشه. همینکه اینو نوشتم صدای گوشی بابا که یادش رفته بود بیصدا کنه درومد. یونیورس بامزه. میخواستم بذارم بعد شنبه که از تهران برگشتم یه پست کا ...
حس استرس عجیبی تمام طول مسیر همراهم بود امروز عصر، وقتی داشتم اون مسیر دیرینه ۱۵ سالرو طی میکردم. همچنان همون دختر نوجوونی بودم که تمام طول مسیر دل دل میزد که اگه اتفاقی دیدت باید چیکار کنه ؟کل مسیرو هم مشتاق چهره به چهره شدن با آدما بود دنبال یه ردی از اون چشمای .... هم ترس و دلهره از دوباره دیدن ا ...