امروز توپیام رسان پیامتو زمانی که میخواستم برای کس دیگه پیام بفرستم دیدم! تاریخش برای ۲ مرداد بود! چه راحت بی ارزش شدی برام! از خودم خوشم اومد که مثل اشغال انداختمت از زندگیم دور! چون حسود بودی! پیامی که بهم دادی یادم هست هنوز! متن پیامت بهم میگفت که بهم رکب زدی!!! شغل و دانشگاه و منزلت اجتماعی که ا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امشب حرفامو زدم بهش! با تمام وجودم سعی کردم منطقی حرف بزنم و از قدرت نفوذم برای تسخیرش استفاده کنم! من خیلی خوب میتونم حرف بزنم و ادمارو متقاعد کنم!( تعریف از خود نباشه) بهش گفتم که چقدر حساسم... بهش گفتم که من این موارد رو از اخلاق و خصوصیات اقایون میدونم اگر اشتباه بود یا کم و زیاد بهم بگو! بعد شن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

میخوام بخوابم و به جاش فردا صبح بلند بشم برای درس خوندن البته اگر بتونم، بیدار که میشم باید در سکوت مطلق بدون هیچ حرکتی باشم چون ممکنه کیان بیدار بشه و مثل همیشه نزاره یه صفحه هم بخونم! از طرفی زیادی سکوت و بی تحرکی ساعت ۶ صبح هم باعث میشه خوابم ببره به خصوص با مطالب فوق العاده یکنواخت درسی! موندم چ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دلم برای روزایی که مامانم میگفت:«تو اینارو ولش کن برو درستو بخون! تو کاری به کارای خونه نداشته باش برو درستو بخون! تو نمیخواد بیای خونه خاله بشین درستو بخون! تو نمیخواد....بشین درستو بخون! چقدر شرایط برام فراهم بود یه اتاق مجزا و ساکت و با دیوارهای نقاشی شده و کتابخونه و میز تحریر و چراغ مطالعه... م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من از اینام که با کله برم تو عسل باز تلخم! تلخِ تلخ... من مثل یه بادوم زهرماری وسط ظرف اجیل... من مثل یه ابر بارونی تو روز سیزده به در... من همون سنگ ریزه ی آش مادربزرگم که مستقیم میره زیر دندون... مثل خنکی مصنوعی کولر آبی... مثل دمای ۵۲ درجه ی خوزستان... مثل سرمای استخوان سوز برای یه بی خانمان... ن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

ببنید عزیزان زندگی خیلی غیر قابل پیش بینیه! مثلا همین پست قبلی و بیین که مال تقریبا چهار ماهه پیشه، من نه تنها قرارداد خاصی نبستم حتی از نظر کاری بدتر از تمام سال های قبلمه، حتی ارشدمم تموم نکردم چون جنگ شد و همه چی به تعویق افتاد. گفتم جنگ!! باورم نمیشه هنوز واقعا بعد چهل روز هنوز تو بهتم، چی شد؟ چ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حس میکنم رها شده ام. تو این جهان به این بزرگی کی حواسش به منه؟ هیچ وقت نبوده. بعضی وقتا دلم میخواست یکی رو داشتم بتونم کنارش خود واقعیم باشیم بدون هیچ فیلتری ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اوضاع پیچیده شده... همه جا... انگار کل دنیا پیچیده بهم ... من هم بی نصیب از این پیچیدگی نیستم! نمیدونم آینده چی میخواد بشه، نمیتونم برنامه ریزی درستی انجام بدم! در واقع با آینده ی مبهم چه برنامه ریزی ای؟! دلم میخواست برای بچه دوم اقدام کنم ولی اگر دوباره جنگ بشه چی؟! من خیلی ترسو و ضعیفم، اون بچه چی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خب من الان کتابخونه ام! قبل از اینکه شروع کنم گفتم یه چیزی اینجا بنویسم که به یادگار بمونه از سال سومی که میخوام برای کنکور ارشد و دانشگاه مورد علاقه ام تلاش کنم! امسال نباید مثل دوسال قبلی بگذره، شرایطم سخت تر شده درست! ولی نباید یادم بره که واقعا تحمل یک شکست دیگه رو ندارم! هربار بلند شدنم خیلی سخ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز رفتم کتابخونه ثبت نام کردم! میخوام اگر خدا بخواد و از اسمون سنگ نباره روزی یکی دوساعتی برم اونجا درس بخونم، تو خونه نمیشه واقعا، احساس میکنم اونجا شاید بهتر بتونم مطالب رو تو مغزِ مقاوم در برابر حفظیاتم فرو کنم! یک ساعتی هست دارم کتاب صد سال تنهایی رو میخونم، باید اعتراف کنم من برای خوندن این ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید