بعضی وقتا بعضی فکرا تو سرم میاد که به عنوان شخص سوم قلبم درد میگیره از این فکرا. من به این حرفا عادت کردم ولی شخص سوم وجودم نه. بعضی وقتا با خودم میگم چی میشد منم یه پدر داشتم که مهربون بود. که بالا سرم بود. تکیه گاهم بود. میتونستم فارغ از خیلی چیزای الان زندگیمو بهش بسپارم. میتونستم از زندگیم براش ...
خیلی تلاش میکنم به ادما اعتماد کنم. اینکه از لاک پر از ترس و بی اعتمادی و شک بیرون بیرون بیارم. اینکه بگم شاید یه ادم خوب وجود داره. شاید بشه یکم بدون ملاحظه بین مردم زندگی کرد. بدون اینکه مدام بخوام سبک سنگین کنم طرف مقابلم دشمنه یا دوست. جالبه هر بار میخوام اینکارو بکنم سریع خلافش رو میبینم. برمیگ ...
حقیقت ناگفته ای که هر روز باهاش مواجهیم اینه که لحظه ای غفلت میتونه مارو برگردونه نقطه اول. اگر حتی برای یک ثانیه حواسمون رو از خودمون برداریم مشخص نیست بعدش چی میشه. زندگی مجموعه ای غافلگیری هاست. به شانس اعتقاد ندارم که بگم امیدوارم تو زندگیتون پر از غافلگیری های خوب باشه. هر کس مزد تلاشش رو میگیر ...
سلام در ابتدا جای همه دوستانی که در ذهن خوانی های یک و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت حضور داشتند رو خالی میکنم. الان که داشتم مرورشون میکردم، دلم گرفت. چقدر شور و اشتیاق بین بچه های وبلاگ زیاد بود. چقدر هیجان بود. چقدر همه منتظر بودیم تا دوستانمون به روز بشن و مطالبشون رو بخونیم و چقدر ذوق زده میش ...
تقریبا ۵ ماهه دیگه تولدمه. ۲۴ سالم تکمیل میشه و میرم تو ۲۵ ولی من این حسو ندارم. هر یک ماه که میگذره برای من بیشتر یک ماهه. هیچ وقت حس نکردم تو دهه بیست سالگی زندگیم بودم. این حس از وقتی که وجودم رو تو زمین حس کردم باهام بود. شاید از ۷ سالگی. حس خیلی بدی بود. قبلا اینجوری در موردش فکر میکردم. اما ال ...
همه افرادی که در حرفه خودشون موفق شدند، استعداد ذاتی داشتند؟ افراد موفق با استفاده از الماسی که درونشون قرار داده شده بود، به یه جایی رسیدند؟ یعنی اگر کسی استعداد نداشته باشه موفق نمیشه؟اصلا موفق شدن یعنی چی؟ پول؟ ماشین؟ ثروت؟ پروژه زیاد؟ نمیدونم دارم چیکار میکنم؟ میخوام چیکار کنم اصلا. نمیدونم میخ ...
همسر میگه: وقتی تو مراسم عروسی و حین فیلمبرداری یهو یکی دستش رو دراز میکنه و یه اسکناس بعنوان شادباش میده، کاملا حواسم جَمعه که تو یه جیبی بذارم که متعلقات خودم توش قرار نگرفته. مراسم که تموم میشه و وسائل رو جمع میکنیم، به همه بچه های گروه میگم «یه گوشه جمع بشید و هرکی هرچی شادباش گرفته، رو کنه.» و ...
خیلی وقتا تو زندگیم حس بازنده بودن داشتم. البته اون موقع ها خیلی بیشتر اینجوری بودم. حس میکردم هر اتفاقی میفته تقصیر منه. البته که این فکر هم از من نبود. هر مشکلی پیش میومد میگفتن شما کردید تا الان سالم بود یه کاری کردید که خراب شده. از اون اتفاق تقریبا ۴ سال میگذره. هنوز که هنوزه دارم به خودم ثابت ...
چوب خط امروز هم زدم. یک روز دیگه هم دووم اوردم. نمیدونم تا چه روزی میتونم ادامه بدم. تا چه روزی میتونم به کارم ادامه بدم و رهاش نکنم. میترسم. بیشتر از ترس نخواستنه. نمیخوام چیزی که تا الان بین افراد نسلم رایج بوده رو انجام بدم. میخوام چندین سال کارم رو بکنم. میخوام تو کارم شخص سرشناس و موفقی بشم. کس ...
از طرف بنیاد شهید سفارش دادن براشون یه فیلمنامه بنویسم که سیاستهای کلی بنیاد شهید رو توش لحاظ کنم و به شهدای دفاع مقدس یا شهدای حرم و یا مدافع امنیت و جوانان و دغدغه هاشون و غزه و خانه و خانواده هم ربطش بدم. سیره نبوی هم فراموش نشود. یه طرحی بهشون دادم و خوندن و احضار کردن بنده رو یارو: آقاآآآآآآآآ ...