خب اومدم بنویسم، خیلی دنبال پایان بندی و شروع نیستم. هر چیزی که توی ذهنم میاد رو میخوام بنویسم. اول این که امروز کنکور زبان دادم. فکر نمیکنم خوب داده باشم و طبق چیزی که صحیح کردمم جالب نبوده اما تنها نکته خوب ماجرا این بود دیدم که میشه یک امتحان رو راحت داد و نگران نتیجه نبود. بدون استرس نتیجه و این ...
با دوستم به اداره کل آمدهام، مانتوی من کوتاه است و دم در منتظرش نشستهام. چند دقیقه پیش رستوران کنار اداره کل، رستوران را باز کرد و آب معدنی آورد گفت بیا داخل رستوران بنشین، هوا گرم است. حقیقتاً هوا آن قدر گرم بود که رفتم داخل رستوران نشستم. چند دقیقه بعد حس کردم بهتر است توی رستوران نباشم. مرد حرف ...
بالاخره توانستم ساعت ۷ صبح بدون دردسر بیدار شوم. گویا کیفیت افتضاح خواب شبم باعث میشد من صبحها نتوانم بیدار شوم اما امروز ۷ صبح راحت بیدار شدم. درس خواندم، وقت تلفی داشتم اما راضی بودم. حالا فکر میکنم نزدیکم به خودم. میخواهم ما بین جملاتم یک اعتراف کنم. من تصمیم داشتم امسال را سرکار نروم و بسیار ...
دیروز فهمیدم دوباره دارم خودم را غرق میکنم. غرق کردن من این گونه است که مینشینم و از خودم ایرادهای بنی اسرائیلی میگیرم. پارسال هم این کار را با خودم کردم و یکهو دیدم ای وای من غرق شدهام و با جنازه طرف هستم. کلی طول کشید تا این جنازه را احیا کردم. امسال نباید بگذارم غرق شوم. چرا آدمی غرق شود؟ مگ ...
امروز به این نتیجه رسیدم که تنها راه نجات من این است که ذرهبین را از روی خودم و احساساتم بردارم. من همیشه عاشق تحلیل احساساتم بودهام ولی اکنون دارم به خودم ضرر میزنم و با غرض احساساتم را میبینم. درس خواندن را شروع کردهام و دروغ نگویم این که پسرخاله دوستم بالای سرم است بسیار خوب است. هم خجالت می ...
نوشتههای هذیان گونه نیمه شب را دوست دارم. ورژن بیحجاب مرا به نمایش میگذارد. امشب بین دو دخترخاله و یک خالهم بحث شد. من وسط بحث رفتم مسواکم را آوردم و دیدم عه بحث است.نشستم با مسواکم وسط جمع و دعوا را دنبال میکردم و اصلا مشارکتی نداشتم. راستش حق با دخترخالههایم بود و خالهام چرت میگفت. اما نباید ...
نمیدانم چه قرار است بنویسم. میخواهم فقط بنویسم. نبودن که عادی نمیشود فقط من دارم وانمود کردن را یادمیگیرم. دلم هم بیشتر میشکند و ظهر با خودم فکر کردم، چرا پیام نمیدهم؟ دیدم مهمترین دلیل من این است که دوست ندارم مرا باری روی دوشهایش ببیند. من بار نیستم. من بار اضافی نیستم. از این که گاهی در روزه ...
این روزها کمی سردرگم هستم. میدانم از آیندهام چه میخواهم و یا حتی بهتر از آن، چه انتظاری از خودم دارم ولی دست دست میکنم. دلم میخواهد یکی بالای سرم بنشیند و بگوید خب، بشین و این کار را انجام بده! من آدم زور شنیدن نیستم ولی راهنماییام که کنند به بهترین شکل کارم را انجام میدهم. جدای آن، یکی از ک ...
بعد از تکاپوی زیاد توانستم به استخر بروم. راستش این استخر رفتن هم برایم یک غول بود که باید حلش میکردم. دوباره کلاس شنا ثبت نام کردهام و از فردا ادامه آموزش را میروم. دلم میخواهد توی قسمت عمیق هم بتوانم شنا کنم. هر چند بسیار میترسم. دیروز قبل از رفتن استخر، چشمم به کتابخانهام افتاد. دفتر یادداش ...
پناه روزهای پر درد من،کلماتاند. مینویسم تا فراموش نکنم. کلمات حافظهی خوبیاند. امروز را هم توانستم تاب بیاورم و چیزی نگویم. متن بلند بالایی برای خودم نوشتم و یادآوری کردم که چرا نزدیک نمیشوم. به این فکر کردم که من نمیخواهم بارِ روزهای شلوغش باشم. بیانصافانه و بدون ذرهای عقل متن را نوشتم و در ...