آخر شب است و من کمکم به خواب میروم. دلم میخواهد احساسات این روزهایم را ثبت کنم. جالب است بعداً بخوانم و بدانم چه راهی را طی کردهام. امروز کمتر دلتنگ بودم. دلتنگی جزئی از من شده است و دارم به عنوان عضویی از بدنم با او کنار میآیم. همچنان دلگیر یا دلخور هستم. همین دلخور بودن مرا مجاب کرده است که پ ...
دیروز فکر میکردم از شدت دلتنگی شرحه شرحه خواهم شد. هزاران بار تا پیام دادن رفتم ولی پیامی ندادم. هر چه فکر کردم دیدم من دلگیرم و دارم مووآن میکنم بروم چه بگویم؟ وقتی خودم درخواست کردم پیام ندهد؟ وقتی هر دو به این نتیجه رسیدیم نصفه بودن به درد نمیخورد؟ وقتی من دلشکستهام؟ هیچ فایدهای نداشت پیام دا ...
سایه جنگ که کم شد، به زندگی برگشتم. بارها در این بین از خودم تشکر کردم که با درمان به موقع اضطراب خودم را در چاهی بیانتها ننداختم. این روزها را دوست دارم. آرام هستم و ساکت. بیشتر از هر زمان دیگر، ساعتهایی را تنها و با خودم طی میکنم. مسیر زندگیام را بررسی میکنم، گاهی هم در آینده و حال میروم. ...
امروز به گمانم آتشبس شد. هنوز هم نمیتوانم نوشتن جنگ و آتشبس را باور کنم. این کلمات بسیار دور هستند و غیرقابل باور البته هنوز هم که بیدار میشوم منتظر یک خبر عجیب هستم. بدنم عادت کرده است به خبرهای عجیب بعد از بیداری. راستی چقدر طول میکشد تا به خودمان برگردیم؟ به خودمان برمیگردیم؟ کمکم دارم با خ ...
اوج دلتنگی من همین ساعت است، یعنی نزدیک یک شب. در جنگی نابرابر و ناعادلانه با خودم به سر میبرم که دلتنگی ولی نباید پیام بدهی. نباید برویی و بگویی: حالت خوب است؟ چرا تو دلتنگ نمیشویی؟ باید حرفها را بخورم، قورت بدهم و هضم؟ نه، هضم نمیشوند. دوباره فردا همین حرفها را بالا میآورم و دوباره و دوباره. ...
دیشب فیلم (( شبهای روشن)) رو تا نصفه دیدم. قبلاً فکر میکردم به آقای توی فیلم شبیهترم ولی حالا فهمیدم من دختر توی فیلمم. دوست داشتن رو حس کردم و براش قدم برداشتم. دیشب کمی ناراحت شدم. فیلم انگار داستان خود من بود با تغییراتی. یک جایی هانیه توسلی گفت: من و تو اگر الان از هم جدا شیم، محبت و احتراممو ...
استوری گذاشتم و لایک کرد. منم عصبانی شدم: )))) جدی عصبانی. اینجور بودم توی دلم که الان میزنمتتتت برای چی لایک کردی. کاری به من نداشتهههه باششش. ( با پس زمینه آهنگ من تویییی زندگیتممم؟ نقشی ندارم اصلا...) بعد نفس عمیق کشیدم. گفتم ول کن. تو که دیگه استوری نمیذاری. اینستا هم نخواهی رفت. پیاماسم و هم ...
هفته پیش من در حمام بودم که دو خواهر بزرگترم با هم دعوایشان شد. صدایشان را میشنیدم ولی با نهایت آرامش داشتم موهایم را با شامپو میشستم. مثل این بود که زیر دوش آب، به یک قسمت مهیج داستان گوش میدادم. قصد دخالت کردن نداشتم. به دلیل ویژگی ذاتی آرام بودن یا صلح دهندهام همیشه مرا در بحثها و کشمکشها ...
دلگیرم واقعاً، دلگیر. ...
ساعت ۷ و نیم است و من در پارک نشستهام. علیرضا قربانی میخواند: خندههای تو مرا باز این فاصله کشت ... این آهنگش را بسیار دوست دارم. تنها در پارک نشستهام پس با خیال راحت آهنگ را روی تکرار میگذارم و بلند بلند همراهش میخوانم. محاسباتم برای رسیدن به مطب دکتر اشتباه در آمده است. زودتر از موعد رسیدهام ...