امیر پیام داد دوباره. متوجه شده بود کات کردم و حالمو پرسید. من کرمم گرفت گفتم تو رابطهت چی شد کات کردی؟ دختره یه پوستی ازش کنده بود، یه پوستییییی. منم مثل بیشعورا ته دلم یکم خوشحال شد : ))) چون من رو به طور غیرمستقیم اذیت کردهبود. اولاً که دختره دهنشو سرویس کردهبود و به هزار روش ناز کرده بود براش ...
بعد از خداحفظی رمانتیک دیشب، حالا من هستم. دیشب به آقای ح تاکید کردم اگر این جا را پیدا کند، حتماً کلهاش را میکنم. گفت که نه راهی نیست پیدایش کنم. حالا خودمانیم، پیدایش هم کند چیزی نمیشود اکنون او غریبه است و مهم نیست من چه چیزی میگویم. احساسم را نمیتوانم پیدا کنم. نمیتوانم بفهمم ناراحتم یا نه ...
خداحافظی کاملا درماتیکی با اقای ح داشتم. این مدت آقای ح با تمام فاصله گرفتمون سعی میکرد ارتباط رو حفظ کنه. انگار میترسید تمومش کنه و من هم که مایل به این ارتباط بودم گیج شده بودم و دلم نمیخواست اونی که رابطه رو تموم میکنه من باشم. گذشت تا دیروز. بهش پیام دادم من یکسری حرف دارم باید با هم صحبت کنیم. ...
به این فلانی پیام دادم که هر وقت بودی پیام بده حرف بزنیم. پیام داد: هستم. بعد من نبودم ولی وقتی اومدم شروع کردم حرف زدن گفتم میاد دیگه. الان حدود سه چهار ساعته غیب شد: | حالا خب شایدم کار داره. البته که حرفایی که میخواستم بزنم واقعا جذاب نبود و تلخ بود. انتظاریی هم نداشتم. من که نمیخورمت. فقط یادبگ ...
پریروز بالاخره شالازیون رو دکتر دراورد. عملش واقعا چندشآور بود. از اون بیحسی که توی پلک تزریق میشد تا برگردوندن پلک، همهش حال بهم زن و دردناک بود. یه قسمتایی از درد زیاد دندونامو فشار میدادم بهم و دلم میخواست فقط تموم بشه این فرایند. تمام شد و این گلوله زشت هم از روی پلکم رفت. _ امسال هم سال پر ...
برگشتن از مدرسه رفتم آزمایشم رو گرفتم، مغازه پدرم سر راهم بود و داشت صحبت میکرد با صاحبهای مغازه کناری. من رو ندید رفتم کنارش و دستمو انداختم دور دستش، تا من رو دید لپم رو بوسید. توی خونه من خیلی مثل بچه گربهها دور و بر بابام میچرخم ولی انتظار نداشتم توی اون جمع هم منو ببوسه. بابای من مرد مذهبی ...
به خواهرم میگم اگر عمل کنم چشمم رو پایان سال واقعا جالبی میشه میگه این جور نگاه کن که ۱۴۰۳ رو تموم میکنی و حداقل ۱۴۰۴ رو خوب شروع میکنی _ برای چهارشنبه مرخصی گرفتم و فردا نوبت چشم پزشک دارم. احتمالاً عمل تخلیه رو انجام بدن برام. استرس زیادی دارم بابتش و میترسم. با این که هنوز صد در صد نیست و دلم نمی ...
دیشب خوب نخوابیدم. هزار بار بیدار شدم و در نهایت صبح دیر بلند شدم برای مدرسه. توی همون حین بدو بدو داشتم فکر میکردم انسانها در رابطه با هر کس یک شکل دارند. مثلاً من با امین خیلی راحتم. حتی ممکنه از ترک دیوار هم بگم. اون قسمت درونگراییم رو خیلی کمرنگ کرده. یا با دوستم نسترن من میتونم از احساساتم ب ...
امروز رو با لبخند ناشی ار رسیدن ناغافل بسته پستی گذروندم. هیچ وقت فکر نمیکردم م.ح برای من مسواک بخره یا سوغاتی. به نظر میاد یعضی آدمها دور اما نزدیکن. __ خیلی خوابم میاد و نمیدونم چرا مدرسه تعطیل نمیشه. البته احتمالا این شالازیون رو مجبور شم عمل کنم. شاید چهارشنبه برم دکتر دوباره و ببینم نظرش چی ...
یادم میره توییترمو داره و میبینه چی مینویسم، نمیدونم چرا. شایدم احساس خجالت نمیکنم. البته فکر میکردم دیگه چک نمیکنه. چیز خاصی ننوشته بودم. فقط گفته بودم که این بار رهاتر از همیشه بودم و راحت دوست داشتن رو گفتم. دیده بودش. گفت توی توییتر فعال تر شدی! گفتم من؟ گفت اره توییت بیشتر میزنی. این توییتمو ...