من هنوز پریود نشدم و رسماً دارم تبدیل میشم به مریم مقدس. هر چند روز یکبار یه علامت کوچک پیاماس ظاهر میشه و سپس ناپدید میشه و بدنم تصمیم میگیره برگرده رو حالت عادی. البته که اسپیرونولاکتون خیلی موثره ولی ماههای قبل این جور تاثیر نمیذاشت. حالا که میخوام آزمایش بدم و آزمایشم باید اواسط دوره باشه و ...
این روزها از وقتی که بیدار میشم تا وقتی میخوابم، پای کتابام هستم. دارم سعی میکنم یک روتین برای خودم درست کنم. یک روندی که شروع و پایانش مشخص باشه. نه امیدوارم و نه ناامید. دلم میخواد تلاش کنم و ببینم می تونم تلاش کنم. دارم سعی میکنم ساعت مطالعه رو برسونم به ۹_۱۰ و سخته. من هنوز قرص خواب میخورم. را ...
خب من تمام پیام ها با آقای ح رو پاک کردم. سخت بود ولی تونستم. اینم آخرین مرحله مووان! ( البته پیام زیادی نداشتم چرا که فروردین ماه اشتباهی دستم خورد و یک طرفه تمام پیامها پاک شد و چقدر حرص خوردم. حالا با میل خودم اندک پیامهای باقی مونده رو پاک کردم. چه دنیای عجیبی! ) + یک طرفه پاک کردم. من حق تص ...
مشاور درسی من، آقای م.ح هستند. هر چقدر من آروم و ریلکسم ایشون حرص و جوش میخوره. واقعا من هی اینجورم که داداش آروم باش، چته؟ امروز خیلی جدی ازم پرسید: تا حالا حرص خوردی؟ گفتم: نه. گفت: مشخصههههه. من دیروز رستوران بودم، ده دقیقه کارم دیر شده بود میخواستم رستورانو بذارم روی سرم. گفتم: اوووو اصلا من این ...
امروز و دیروز به شدت تحت تاثیر هورمونها بودم. البته یادگرفتم چطور کل روزم رو تحت تاثیر قرار نده. یک فلش پر از آهنگهای قری روی تلویزیون گذاشتم و هر بار انرژیم کم میشه میرم بلند بلند گوش میدم و میرقصم. حالم بهتر میشه، انرژیم میاد بالا تا یه چند ساعت. شنبه یا یکشنبه باید برای مرخصی دوباره برم ادا ...
امروز اگر پریود نشم دست میندازم رحممو درمیارم میندازم جلو سگ. واقعا این ماه اذیتم کرد. به تاخیرم افتاده و سرویسم کرده. حال جسمی و روحیم رو به شدت تحت تاثیر قرار داده البته که نوسانی اما بازم. ...
زیر پتو دراز کشیدهام و دارم فکر میکنم کاش یک پرنده بودم، آزاد و رها. امروز خستهام و کمی ناامید. نمیدانم این ناامیدی از کجا سرچشمه گرفته است شاید هم همان خستگی باشد که گمان میکنم ناامیدی شده است. دلم میخواهد امروز بخوابم و نامرئی باشم. غیب شدن موقتی و نبودن زیر پتوام ولی پتو همانند شنل پدر هر ...
انرژیام به روال سابق برگشت. البته پیاماسم تمام نشد فقط بدنم تصمیم گرفت بیشتر از این بدقلقی نکند. اوضاع خودمم این روزها بهتر است. مثل آدمیزاد مینشینم و درس میخوانم. غر نمیزنم و مشکلاتم تا حدودی رفع شدهاند. خوابم درست شده است و از خودم شرمگینم که این قدر سرزنشاش میکردم و فکر میکردم خودم کمک ...
از دیروز کم انرژی شده ام و بی حالم. دلم گرفته است و سعی دارم خودم را جمع و جور کنم. کمی سخت است. نمیدانم چرا پیاماس این ماه این گونه مرا از پا در آوردهاست. دلم میخواهد شانهای پیدا کنم و سر روی آن بگذارم، شاید گریه هم نکنم ولی امن بودنش را احساس کنم و آرامشش را جذب کنم. کمکم روند درس خواندنم دا ...
توی یکی از پست های قبل احساس ناکافی بودن می کردم. واقعا هم همه چیز به هم پیچیده بوده بود. اعصابم به شدت خراب بود. چند روز که گذشت و آرام شدم نشستم با خودم فکر کردم و گفتم خب مشکل چیه؟ اولین مشکل این بود که من زیاد میخوابیدم! هر جور هم که میخواستم تقصیر دارو نندازم نمیشد. یعنی چرا میشد و مقاومت میکرد ...