از دیروز به شدت آشفته‌ام. آشفته که می‌گویم بی‌نظم‌ترین حالت ذهنی بخوانید‌. انگار که من شده‌بودم تنبل‌ترین شاگرد دنیا! نه فقط در درس خواندن در همه‌ی کارها و چقدر حس بد داشتم. همه چیز برایم سخت بود. احساس می‌کردم دانش‌آموز دبستانی هستم که آخر شب یادش آمده فردا املا دارد و برگه املا نخریده است یا نمی‌د ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دارم نظم مورد نظرم را پیدا می‌کنم و تازه فهمیدم توی بعضی کارها انسان عجولی هستم. آخر چرا این قدر عجله می‌کنم؟ مهلت بده دختر! درس خواندن را دوست دارم. هر چند ته چشم همه‌ی اعضای خانواده و همه‌ی دوست‌هایم، چه آدم احمقی نهفته باشد. البته گاهی این نگاه روی مخم می‌رود و آن روی دیده نشده‌ام را نشان می‌دهم. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز رفتم باغ فقط عکس گرفتم و برگشتم درس خوندم. ساعت مطالعه بالایی نداشتم ولی سعی کردم همون کم رو حفظ کنم عکس تولد گرفتم اگر از دوستان قدیمی هستید بگید که رمز بدم. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیروز دخترخاله‌ام اصرار داشت که من زودتر از بقیه با او و شوهراش به ویلا بروم. من هم کمی سست شدم و گفتم خب زود می‌روم و اتاقی برای درس خواندن وجود دارد بقیه که آمدند میروم درس می‌خوانم. از ویژگی‌های من درس خواندن در شلوغی بدون اهمیت به دیگران است. اگر بخواهم درس بخوانم یا هر کار دیگر انجام بدهم برایم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

آنچه که در ادامه نوشته‌ام، را قبلا خوانده‌اید، پراکنده نوشته‌ام اما دلم خواست جمع شده برای آخرین بار حسم را داشته باشم. شاید روزی برگشتم و خواستم این روزها را بخوابم. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

مدت‌ها بود فراموش کرده‌بودم خواب‌ الودگی چگونه است. این که چرت بزنم روی کتاب‌هایم یا گردنم شل شود. دیشب داروهایم را که خوردم حس کردم دارم منگ می‌شوم، منگ، مست و پاتیل! واقعا هم منگ بودم. صبح امروز که بیدار شدم باز هم خوابم می‌آمد، محل نگذاشتم. ۴۵ دقیقه درس خواندم و دیدم خیر فایده ندارد من دارم بیهوش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

زندگی‌ام تقریباً نظم مورد نظر را پیدا کرده‌است. می‌دانم صبح‌ها که بیدار می‌شوم باید چکار کنم، حتی می‌دانم ظهرها بهتر است چند ساعت بخوابم و قرص خوابم را چه ساعتی بخورم بهتر نتیجه میگیرم. می‌بینید؟ همه چیز روی برنامه است. من هم خوبم. اگر بگردیم در سلول‌به سلولم، آخِر می‌بینیم که من خوبم. دیشب دلتنگ بو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

فکر میکنم پی‌ام‌اس باشم‌. این حس یکهویی که فکر می‌کنم دوست نداشتنی ترینم همیشه زیر سر ریختن دیواره رحمم است. الان هم به شدن بهم ریخته‌ام. از صب بیدار شدم درس خواندم و اکنون خواستم چند دقیقه بخوابم که یکهو تمام حس‌های بد عالم ریخت در دلم. فکر می‌کنم دوست نداشتنی‌ام. یا حتی بقیه با نبودنم از دستم راحت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

چند روزه مادربزرگم خونه‌ی ماست. پریشب من ساعت یازده رفتم بخوابم و دوازده دیدم از گشنگی نمی‌تونم بخوابم، رفتم پایین. همه خواب بودن جز مادربزرگم. قابلمه آبگوشت رو از سر گاز آوردم پایین. نون اوردم و مثل قحطی زدگان هی داشتم میخوردم. مادربزرگمم روبروم بود ولی هیچی نمیگفت با تعجب نگاه میکرد‌. فرداش مامانم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

وقتی رفته‌بودم محل کارم را مشخص کنم، دوست دانشگاهم ( که سفرهای اخیر را با او بودم) نیز همراهم بود. دوست‌های صمیمی تقریباً محسوب می‌شویم. توی ماشین به او گفتم سه‌شنبه فلان جا کار دارم، اگر کاری داری با هم برویم. در کمال تعجب گفتم بله کار دارم و باید یک نامه بگیرم. بلیط گرفتم و با هم به شهر مورد نظر ر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید