امروز رییسم پرسید چطور میرم سرکار و وقتی فهمید ماشین نخریدم هنوز گفت اگه کسی برات یه ماشین مثل کوییک بخره سوار میشی؟ ایجاد فاصله و برگردوندن حرفای این آدم هول به کار، خیلی گاهی ازم انرژی میبره. میخواد یه توضیح بده، انگشتش و میزنه به آستین لباسم... از طرف دیگه این مرده که 8 برابر من سابقه کار داره عا ...
سه روزه طپش قلب غیرعادی دارم. رییسم تو ساعات غیرکاری بهم زنگ میزنه، وویس میفرسته یا پیام میده و چون آدم هولی هم هست حس بدی بهم میده. نیاز دارم ساعت کاریم که تموم میشه با کار در ارتباط نباشم که روانم استراحت کنه. اما این آدم حتی برای کار غیرضروری هم اون ساعت مزاحمم میشه. جواب. نمیدم بهش برمیخوره و دع ...
خوشحال نیستم. امروز حس کردم آدمها باز دارن حرومم میکنن. من یبار حروم شدم توسط الف. عشقمو، وقتمو، جونترین ورژنمو به فنا داد. امروز وقتی ساعت کاریم تموم شده بود زیادی درگیر کار شدم. مدام تماس،... حس کردم زیاد ازم استفاده کردن بدون اینکه قدرم و بدونن. چ خواست بعد از کارم برم پیشش. رفتم و بیشتر راحتی او ...
وقتی ببینمش دیگه نمیتونم ازش جدا شم. نگاهش، رفتارش... یهو حس میکنم این آدم با همه خوبی و بدیش مال منه. فعلا خشم و ناراحتیم ازش برای جدا شدن کافی نیس. گفت دنبالت اومدم نتونستم پیدات کنم فکر کردم با تاکسی رفتی، یهو نرم شدم. دیشب راه رفتیم. و بعد رفتیم سینما. فیلم زن و بچه. چقدر گریه کردم. آخرای فیلم د ...
تو این مدت چندین اتفاق خوب و بد افتاد هربار که خواستم بنویسم انقدر خسته بودم که نوشته هام شبیه هذیون شد. پاک کردم و خوابیدم. ب بهم پیام داده بود، سین نکردم، پاکش کرد. از اینستا آنفالو و ریمووش کردم. دوباره پیام داده و دوباره سین نمیکنم. نمیخوام جزء کوچیکی از حرمسراش باشم. تمام وقتایی که توجه و محبتم ...
احتمال داره از طرف شرکت برم ماموریت به یه کشور اروپایی. همین که این احتمال هست که برم، خوشحالم میکنه. امروز اول صبح یه خانم پررو و عصبانی بیخخودی طلبکارم بود. از اون لحظه خشمم بالا اومد. کلا وقتی خشمم یکم بالا میاد، با اعتماد بنفس تر، محکم تر و کارآمدترم. کم کم دارم فکر میکنم دوشخصیتی ام. یه شخصیت ف ...
دیروز حرف از بلاگفام شد. قرار بود دیگه به چ چیزی از بلاگفام نشون ندم. اما دیروز یکم خل بازی دراوردم و یه چیزی نشونش دادم. یکی دو روز قبل نوتیف پیام ب اومده بود رو گوشیم و میدونستم که چ دیده اما اون لحظه نخواست هیچ واکنشی نشون بده. دیشب درمورد ب ازم پرسید. دلم نمیخواست چیزی بگم. میخواستم فرار کنم. هم ...
امروز دیدار عجیبی با مادر چ داشتم. دیشب چ ام خواست پیشش بمونم و بعد فهمیدم مادرش هم قرار هست بیاد. فکر کردم بی سروصدا میمونیم باهم اما چ برای اینکه خاله اش هم نیاد، به مادرش گفت که با من هست. تا اینجا کمی واسم خجالت آور بود اما چون قرار نبود رودررو بشیم، تونستم فورا فراموشش کنم و نادیده بگیرم. صبح ب ...
فاصله حقوقم این ماهدنسبت به ماه قبل بیشتر از همیشه بود، تقریبا ۴۰ روز. آخرای ماه واقعا دستم خالی شده بود. و حالا دیگه دلم نمیاد خرجشون کنم. بهرحال امروز دارم میرم خرید. امیدوارم بتونم هرچی میخوامو بخرم. یه عطر خوشبو هست که مدت هاس رو مخم رفته... شوق دارم. دیشب مادرم گفت باهاش رفتارم خصمانس. انگار ا ...
بیشتر وقتای آزادم کنار چ میگذره. دارم سعی میکنم دوستای جدید هم پیدا کنم. ینفر از محل کارم، ینفر هم از کارگاه هایی که رفتم... در عوض دوتا از دوستامو گذاشتم کنار. یعنی بزور نگهشون داشته بودم انگار چون تمایلشون به بودن کنار من کم بود. بهرحال در حال حاضر احساس تنهایی نمیکنم. امروز چ گفت باهم نریم بیرون ...