آخر روز وقتی همه سعیم و کردم و نشد، اشک تو چشمهام حلقه زد. بین مردم راه میرفتم و اشک ها آروم شکل میگرفتن و صورتم و خیس میکردن. به ماشین نزدیک که شدم گریم شکل هق هق به خودش گرفت. تمام راهو تا خونه گریه کردم. خیلی میترسم کم کاری از من باشه برا همین گاهی زیاد از حد تلاش میکنم. حسابی به خودم فشار آوردم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

معمولا ساعت کاریم که تموم میشه سعی میکنم تماس های کاری رو جواب ندم و مواظب باشم کار و زندگی شخصیم جدا بمونه. البته استرس و بعضی اعصاب خوردی ها میتونه تایم استراحتم رو نابود کنه. دیشب اما کاملا درگیر کار بودم. ۷۰ تماس با افراد متفاوت بعد از تایم کاری داشتم. حدود ۵ الی ۶ ساعت بعد از تموم شدن کارم همچن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تا الآن فکر میکردم کسی سمتم نمیاد. منظورم جنس مخالفه. اما الان دارم میفهمم شدیدا بداعصابم. یه آدم مضخرف دمدمی مثل ب برام مناسبه فعلا. که بدونم ادم گردن گیر و اوکی ای نیس ولی گاهی باعث هیجانم بشه. اصلا و ابدا حوصله یه رابطه صمیمانه، محترمانه و برپایه آشنایی رو ندارم. اصلا حال شناخت کسی و ندارم. الف ع ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

وضعیت روحیم طوریه که نور خورشید هم میتونه به گریه بندازتم. امروز یه روز کاری خیلی بد رو سپری کردم‌. رییسم بخاطر اینکه روزه میگیره، مزاحمتی برام ایجاد نمیکنه اما به شدت بی حوصله اس. به مسائلی مدت نسبتا طولانی دست و پنجه نرم کردم و هربار فکر کزدم حل شدن، اتفاق جدیدی پیش اومد. اینها مسائل کوچیک اما به ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

پسر بچه کوچیکی رو دیدم که یه صندوق میوه پر از جوراب به بغل گرفته بود و یه کوله بزرگ و سنگین به کمر انداخته بود. فقر با ادمها چکار مسکنه که دیگه نگران گم شدن و آسیب دیدن این پسر کوچولو نیستن و فرستادنش برا یه لقمه نون. کمی عقب تر پسر جوونی راه میرفت که در کنار پسربچه تناسب و تناقض خاصی ایجاد میکرد. پ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

فشار کاری باعث میشه روزهای تعطیل هم فکرم مشغول باشه. امروز خیلی ذهنم درگیر بود. استرس و هیجانات مثبت از یه طرف و ترس از شکست منطقه امنم هم از طرف دیگه. بالاخره دل و به دریا زدم و کسایی که میشناختم و اکسپت و فالو کردم. خیلی اهمیتی ندادم به یه عکس با حجاب کمترم. البته معمولیه اما برا من زیاد بود این ح ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خواستم عکسم رو استوری کنم که ت ریپلای کنه و صحبت و شروع کنه. سین زد و واکنشی نشون نداد. در عوض ب هم لایک کرد هم ریپلای کرد :/ از فواید داشتن چن تا کراش در پیج همینه. میای یکی دیگه رو نزدیک کنی یکی دیگه میوفته تو تور. برای بار هزارم خوشحالم که از الف جدا شدم. تمام چیزهای کوچیکی که یه وقتی هیچ جوره خو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز یه نفر به حروف الفبای من اضافه شد. ت! کسی که منتظرش بودم و داشتم ناامید میشدم. باهم یه نقش بازی کردیم. وقتی مکالمه رو یادش رفت، ینفر که میشناختش گفت من جات بودم بوسش میکردم. حرف نسبتا جلفی بود ولی من خوشم اومد! و حدس زدم پشت اون رفتار خشک و رسمی حسی هست. امروز هربار بخاطر کار اعصابم بهم میریخت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بعد از جدا شدن از الف، برگشتم به عقب... به وقتی که چت های ناشناس تلگرام عطشم به ارتباط رو کم میکرد. وقتی ذهنم پر بود بود از حرف، با یه فرد ناشناس صحبت میکردم. گاهی نصیحتش میکردم که برگرده به همسر قبلیش😂 گاهی از چیزهایی که یادگرفته بودم میگفتم... مکالمه ها همه به همون فضا محدود میشد. بعد از سالها دوب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حس میکنم اشتباه بدی کردم انقدر خشک و بداخلاق با همکارم رفتار کرده بودم. میشد یه ذره، فقط یذره معمولی تر بود. با اینکه ازدواج کرده توجهش رو روی خودم حس میکنم. رفتارهایی که از نظرم بیخود بودن هم کمتر انجام میده. فرصت خوبی بود تا همسر یه آدم پولدار بشم. از این به بعد آدمها رو الکی پر نمیدم. خیلی وقته ک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید