دلم میخواست یه دوست صمیمی داشتم که با خیال راحت و بدون ترس از قضاوت یا ترس از اینکه بعد علیهم حرفامو استفاده کنه، واسش تعریف کنم. این آدمهای جدید داستانهای عجیبی دارن. وقتی با الف آشنا میشدم،از خط قرمزهام با تاکید واسش میگفتم، خب اون هم پنهونشون میکرد. یا علائقم رو خیلی واضح میگفتم و الف بازیشون میک ...
الآن مصداق بارز "هرکی بود تو راهت بغل کردی"ام. هر کی اومد جلو رو پذیرفتم. جز ینفر که یه شهر دیگه بود. ۴ نفر منتظر هستن یکی دو هفته پیش رو برم باهاشون بیرون! این وضعیت در طول زندگی من بی سابقس. یکم اعتماد بنفسم کم شده. میترسم برم باهاشون بیرون، ببینن منو و ازم خوششون نیاد. با خودم میگم نکنه تو عکسها ...
یه پست اینستا دیدم، با این مضمون که وقتی عشق تو را دوباره پیدا کند... دیدم چقدر برا الف آدم خفنی بودم. با اینکه اون خیلی وقت ها احساسات من رو گستلایت میکرد، من تو موقعیت مشابه دستشو میگرفتم و قوت قلبش بودم... تقریبا هر آرزویی اون پست کرده بود، من واسه الف بودم! نمیشه افسوس نخورد که بهترین ورژنم رو ب ...
دارم فکر میکنم چقدر دارم شبیه ب میشم. روابط سطحی، با همه خوش و بش کنم و هیچکس و گردن نگیرم، از چندین نفر توجه بگیرم اما سینگل محسوب شم! نمیتونم اعتراف نکنم که از ب و توجهش خوشم میاد. از نظر جذابیت، اول ب هست، بعد ت و بعد همه کسایی که اخیرا باهاشون در ارتباطم. چندنفری هستن که تازه فالو کردن و هیچ شنا ...
بعضی حال و هواها خیلی خاص هستن. مثل یه بوی لطیف عصر یه روز بهاری خونه پدربزرگ یا شنیدن یه آهنگ تو یه موقعیت خاص... از وقتی از الف جدا شدم، دلم حال و هوای زمانی رو میخواد که هیچ جوره نمیشناختمش. دلم میخواد برگردم به اون زمان و آهنگ هایی که گوش میکردم و کارهایی که انجام میدادم. شباهت لحظه هام به اون ز ...
از الف متنفرم. از اینکه منو به رابطه ای به اون مضحکی مقید کرده بود متنفرم. چه بازی های روانی ای که انجام نمیداد و من روحم هم تا اخر رابطمون باخبر نشد. من رو تو رودربایستی میذاشت که حتی بدون اینکه رابطه عاطفیمون شروع بشه من رو محکوم به خیانت کرد! من هم خوب بازی خوردم. اخیرا با چن تا پسر به طور مختصر ...
قدری از ناحیه امنم بیرون اومدم. عکسهای کل سالی که گذروندم رو جمع کردم و با یه اهنگ استوری کردم. فکر میکنم نیاز دارم بیشتر دیده بشم. برا خودم بودن اعتمادبنفسم بیشتر شده. میدونم شاید در ابراز خودم افراط کنم گاهی. اشکال نداره. درست میشه. چیزی که از خلاصه این یکسال به چشمم اومد، تنهایی نسبتا زیادم بود. ...
واسم جالبه که برا هر چی اصرار داشتم به در بسته خوردم. که بعد از اینکه تلاشم به نتیجه نرسید فهمیدم چه اصرار بیخودی بوده. بهترین نشدن این چن وقت، موندنم کنار الف بود. نمیخواست بمونه و هیچ تلاشی نمیکرد. من در عوض میخواستم بمونه و باهمه چیز کنار میومدم. معجزه بود که به خودم اومدم و رهاش کردم. مثل کشی که ...
احساس گیجی دارم. دلم میخواست دور خودم رو با پسرها پر کنم. دیوارهام رو کوتاه کردم و با آدمهای مختلف صمیمانه تر رفتار کردم. خب موفق هم شدم. اما موضوع اینه که ابدا حوصله رابطه رو ندارم. صبح بخیر شب بخیرها که شروع میشه کهیر میزنم. توقعات، انتظارات...نبودی...اینها خیلی واسم غیرقابل تحمل هستن. جوری از راب ...
از اونجا که دویدن های این روزهام دود شد و رفت هوا، صبح از خونه زدم بیرون. که هوا بخورم و بخشی از ماجراهای دیشب رو حل کنم. اما مورد تهاجم قرار گرفتم. حالا با چشمهای ورم کرده از گریه دیشب به ماجراهایی که از سر گذروندم میخندم و منتظرم نوشیدنیمو برام بیارن. گفته بودم که انقدر آسه میرم آسه میام که به ندر ...